گــــــــــردو

صبح یک روز سرد پائیزی روزی از روز های اول سال

بچه ها در کلاس جنگل سبز جمع بودند دور هم خوشحال


بچه ها غرق گفتگو بودند بازهم در کلاس غوغا بود

هریکی برگ کوچکی در دست! باز انگار زنگ انشاء بود

دانلود مداحی ویژه شب های قدر با صدای حاج محمود کریمی
 
دانلود مداحی ویژه شب های قدر با صدای حاج محمود کریمی

چرا رفتی، چرا؟ من بی قرارم

به سر، سودای آغوش تو دارم


نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست؟

ندیدی جانم از غم ناشکیباست؟

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان


اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ الاَْمانَ یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَلابَنُونَ 

خدایا از تو امان خواهم در آن روزى که سود ندهد کسى را نه مال و نه فرزندان 

یک شب یک غریبه میاد میشه همه کَست …

و

یک شب همه کَست میشه یک غریبه …

@@@@@@


اشک ها قطره نیستند، بلکه کلماتی هستند که می افتند

فقط بخاطر اینکه پیدا نمیکنند کسی را

که معنی این کلمات را بفهمد . . .

نه مرادم نه مریدم ،

نه پیامم نه کلامم،

نه سلامم نه علیکم،
نه سپیدم نه سیاهم.
نه چنانم که تو گویی،

جوانی می خواست زن بگیرد به پیرزنی سفارش کرد تا برای او دختری پیدا کند. پیرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد وگفت این دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگی فراهم خواهد کرد.

جوان گفت: شنیده ام قد او کوتاه است!پیرزن گفت:اتفاقا این صفت بسیار خوبی است، زیرا لباس های خانم ارزان تر تمام می شود!جوان گفت: شنیده ام زبانش هم لکنت دارد!پیرزن گفت: این هم دیگر نعمتی است زیرا ...


الهی٬ به حرمت آن نام که تو خوانی و به حرمت آن صفت که 

تو چنانی٬دریاب که میتوانی

 

الهی٬عمر خود به باد کردم و بر تن خود بیداد کردم : گفتی و 

فرمان نکردمدرماندم و درمان نکردم 

 

دانلود آهنگ زیبای ( مجسمه ) با صدای مهدی یراحی + متن شعر

دانلود آهنگ زیبای ( مجسمه ) با صدای مهدی یراحی + متن شعر

اعلام اسامی برندگان طرح بزرگ قرآنی 1449

دانلود آهنگ زیبای ( سکوت ) با صدای بابک جهانبخش + متن شعر 

دانلود آهنگ زیبای ( سکوت ) با صدای بابک جهانبخش + متن شعر 

من از عمق وجود خود خدایم را صدا کردم

نمیدانم چه میخواهی ولی امشب رای تو


برای رفع غم هایت، برای قلب زیبایت، برای آرزوهایت،

به درگاهش دعا کردم و میدانم خدا از آرزوهایت خبر دارد

یقین دارم دعاهایم اثر دارد

مشت زنی را حکایت کنند که از دهر مخالف بفغان آمده و حلق فراخ از دست تنگ بجان رسیده. شکایت پیش پدر برد و اجازت خواست که عزم سفر دارم مگر به قوت بازو دامن کامی فراچنگ آرم. 


فضل و هنر ضایع است تا ننماید
عود بر آتش نهند و مشک بشایند

حدیث اول: پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: ای علی! خوابیدن چهار گونه است: خواب پیامبران بر پشت، خواب مؤمنان بر پهلوی راست، خواب کافران و منافقان بر پهلوی چپ و خواب شیطان‌ها بر رویشان است.

الهی: گاهی به خود نگرم،گویم از من زارتر کیست؟ گاهی به تو می نگرم ،گویم از من 
بزرگوارتر کیست؟بنده چون به فعل خود نگرد به زبان تحقیر از کوفتگی و شکستگی گوید:

پُر آب دو دیده و پر آتش جگرم
پر باد دو دستم و پر از خاک سرم

الهی، الهی، خـــطا کرده‌ایم

تو بر ما مگیر آنچه ما کرده‌ایم


گنه کارم و عذر خواهـــــم توئی

چه حاجت بپرسش؟ گواهـــم توئی

نذر کرده ام

یک روزی که خوشحال تر بودم

بیایم و بنویسم که

دانلود ( مناجات ) با صدای محمد معتمدی + متن شعر

دانلود ( مناجات ) با صدای محمد معتمدی + متن شعر

اگر برای یک اشتباه هزار دلیل بیاورید، در واقع هزار و یک اشتباه از شما سرزده است. 

ابن سینا


نشان دوست نکو آنست که خطای تو را بپوشاند ،تو را پند دهد و رازت را آشکار نسازد.

  ابن سینا

در روزگاران قدیم، مرد میانسالی دو زن داشت. یکی از زنها مسن و دیگری جوان بود. هر یک از زنها، شوهرشان را خیلی دوست داشتند و تمایل داشتند که او در سنی متناسب با آنها به نظر آید.

 پس از گذشت چند سال، موهای مرد به اصطلاح جوگندمی شد. برای زن جوان این اتفاق خوشایند نبود زیرا شوهرش را خیلی مسن‌تر از خودش نشان می‌داد.

دانلود تصنیف غلام قمر با صدای سالار عقیلی + متن شعر

دانلود تصنیف غلام قمر با صدای سالار عقیلی + متن شعر

در انفاق کردن اطرافیان و نزدیکان بر دیگر افراد ارجحیت و الویت دارند.

منابع طبیعی کشور و نیز امکانات علمی، رفاهی، پزشکی و مانند آن در درجه اول باید در اختیار هم‌وطنانمان قرار گیرد. کاربرد: این مثل درباره کسانی به کار می‌رود که: خویشاوند نیازمند را رها کرده

خدایا
تو را دوست دارم !

می خواهم تو را بیشتر و بیشتر دوست داشته باشم !
می خواهم تو را تا سرحد سرمستی و شوریدگی دوست بدارم .  

پنج وارونه چه معنــا دارد؟

خواهر کوچکم این را پرسید،مــــن به او خندیــدم،


کمى آزرده و حیرت زده گفت:روى دیوار و درختـــان دیدم،

باز هم خندیدم،گفت: دیروز خودم دیـــــدم مهران پسر همســـــایه،

ظهر یکی از روزهای ماه مبارک رمضان منصور حلاج از کنار خرابه ای که جزامی ها سکونت داشتند، می گذشت،جزامی‌ها داشتند ناهار می‌خوردند.ناهار که چه؟

ته مانده‌ غذاهای دیگران و چند تکه نان… یکی از آن ها تا حلاج را دید، گفت: