- ۲۶ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۲۶
- ۲ نظر
سود گرت هست گرانی مکن
خیره سری با دل و جانی مکن
آن گل صحرا به غمزه شکفت
صورت خود در بن خاری نهفت
سود گرت هست گرانی مکن
خیره سری با دل و جانی مکن
آن گل صحرا به غمزه شکفت
صورت خود در بن خاری نهفت
ناصرالدین شاه گذشته از سایر خصوصیاتش پادشاهی مغرور و خودخواه بود و به قول معروف چشم نداشت موجودی را از خود بالاتر ببیند و اگر کسی جرأت می کرد در مقابلش عرض وجود کند
به هر شکلی بود او را از سر راه خویش دور می ساخت و شاید به سبب همین خصلتش بود که عده ای جاه طلب و فرومایه حکم عزل و بعد قتل امیرکبیر را از او گرفتند.
فروغی است یکرنگی از گوهر ما
دل ساده فردی است از دفتر ما
به دعوی نداریم چون صبح حاجت
که خورشید مهری است از محضر ما
آن گل زودرس چو چشم گشود
به لب رودخانه تنها بود
گفت دهقان سالخورده که : حیف که چنین یکه بر شکفتی زود
لب گشادی کنون بدین هنگام
ز جم بر جام می خطی عیان است
جهان مردم بود مردم جهان است
بجوی این راز جانی از دساتیر
که این قول از حدیث باستان است
قراری چون ندارد جانم اینجا
دل خود را چه میرنجانم اینجا؟
سر عاشق کلهداری نداند
بنه کفشی، که من مهمانم اینجا
آمد سحر ز کوى تو دامن کشان صبا
اهدى السلام منک على تابع الهدى
شد زان سلام زنده عظام رمیم من
گفتم به صد نیاز که اهلا و مرحبا
اگر از مصرف نان های ساده خسته شده اید در این مطلب می خواهیم روش تهیه نان موز را به شما آموزش دهیم این نان بسیار خوش عطر و طعم است و می تواند گزینه مناسبی برای میان
وعده فرزندانتان باشد خیلی ها به درست کردن انواع نان ها علاقه دارند. در این مطلب نوعی نان که در آن از موز استفاده شده را به شما آموزش می دهیم. استفاده از موز رسیده
𑨴ارژ رایگان همراه اول
ارسال کد
1406436357
به شماره پیامک 30589
نفر اول که کدت رو بفرسته هزارتومن بهت میده بعدش به ازای دو نفر بازم هزار تومن بهت میده
لغو با ارسال off به 30589
بخت و دولت به برم زآب روان باز آمد
وز سعادت به سرم سرو روان باز آمد
پیر بودم به وصال رخ خویش همه روز
باز پیرانه سرم بخت جوان باز آمد
شکست پیر مغان گر سرم به ساغر می
عجب مدار که سرها شکسته بر سر می
ستم به ساغر میشد نه بر سر من اگر
شکست بر سر من می فروش ساغر می
گر مدعی نهای غم جانان به جان طلب
جان چون به شهر عشق رسد نورهان طلب
خون خرد بریز و دیت بر عدم نویس
برگ هوا بساز و نثار از روان طلب
اول دفتر به نام ایزد دانا
صانع پروردگار حی توانا
اکبر و اعظم خدای عالم و آدم
صورت خوب آفرید و سیرت زیبا
برق سبک عنان را پروای خار و خس نیست
دام و قفس چه سازد با دل رمیده ما؟
دست گرهگشایی است از کار هر دو عالم
در دامن توکل پای کشیده ما
رویم ز گریه بین چو گلین کاه زیر آب
از شرم روی توست رخ ماه زیر آب
ماهی تنی و میکنی از اشک من گریز
نه ماهیان کنند وطن گاه زیر آب
فروزان کن ز رخ کاشانه ای چند
بسوزان-شمعِ من!-پروانه ای چند
فغانم گوش کن امشب،که فردا
زمن خواهی شنید افسانه ای چند
غمش در نهانخانه دل نشیند
به نازی که لیلی به محمل نشیند
به دنبال محمل چنان زار گریم
که از گریه ام ناقه در گل نشیند