گــــــــــردو

حکایت آدم نما، نه آدم ... !

شنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۵۳ ب.ظ

نادانى را دیدم که بدنى چاق و تنومند داشت، لباس فاخر و گرانبها پوشیده بود و بر اسبى عربى سوار شده و دستارى از پارچه نازک مصرى بر سر داشت، شخصى گفت: 

اى سعدى! این ابریشم رنگارنگ را بر تن این جانور نادان چگونه یافتى؟ 


گفتم: خرى که همشکل آدم شده، گوساله پیکرى که او را صداى گاو است. یک چهره زیبا بهتر از هزار لباس دیبا است. 


به آدمى نتوان گفت ماند این حیوان 

مگر دراعه و دستار و نقش بیرونش 


بگرد در همه اسباب و ملک و هستى او 

که هیچ چیز نبینى حلال جز خونش 


سعدی 


آکاایران

  • ۹۴/۱۲/۱۵
  • blogo

سعدی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی