گــــــــــردو

بر آنم گر تو بازآیی که در پایت کنم جانی

سه شنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۴، ۰۲:۴۸ ب.ظ

بر آنم گر تو بازآیی که در پایت کنم جانی

و زین کمتر نشاید کرد در پای تو قربانی


امید از بخت می‌دارم بقای عمر چندانی

کز ابر لطف بازآید به خاک تشنه بارانی


میان عاشق و معشوق اگر باشد بیابانی

درخت ارغوان روید به جای هر مغیلانی


مگر لیلی نمی‌داند که بی دیدار میمونش

فراخای جهان تنگست بر مجنون چو زندانی


دریغا عهد آسانی که مقدارش ندانستم

ندانی قدر وصل الا که درمانی به هجرانی


نه در زلف پریشانت من تنها گرفتارم

که دل دربند او دارد به هر مویی پریشانی


چه فتنه‌ست این که در چشمت به غارت می‌برد دل‌ها

تویی در عهد ما گر هست در شیراز فتانی


نشاید خون سعدی را به باطل ریختن حقا

بیا سهلست اگر داری به خط خواجه فرمانی


زمان رفته بازآید ولیکن صبر می‌باید

که مستخلص نمی‌گردد بهاری بی زمستانی


غزل شماره : ۶۰۹//مشرف الدین مصلح بن عبدالله شیرازی

  • ۹۴/۱۲/۲۵
  • blogo

سعدی

غزل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی