گــــــــــردو

با عزیزان درنیامیزد دل دیوانه‌ام

پنجشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۴۲ ب.ظ

با عزیزان درنیامیزد دل دیوانه‌ام

در میان آشنایانم ولی بیگانه‌ام


از سبک روحی گران آیم به طبع روزگار

در سرای اهل ماتم خندهٔ مستانه‌ام


نیست در این خاکدانم آبروی شبنمی

گر چه بحر مردمی را گوهر یکدانه‌ام


از چو من آزاده‌ای الفت بریدن سهل نیست

می‌رود با چشم گریان سیل از ویرانه‌ام


آفتاب آهسته بگذارد در این غمخانه پای

تا مبادا چون حباب از هم بریزد خانه‌ام


بار خاطر نیستم روشندلان را چون غبار

بر بساط سبزه و گل سایهٔ پروانه‌ام


گرمی دلها بود از ناله جانسوز من

خندهٔ گلها بود از گریهٔ مستانه‌ام


هم عنانم با صبا سرگشته‌ام سرگشته‌ام

همزبانم با پری دیوانه‌ام دیوانه‌ام


مشت خاکی چیست تا راه مرا بندد رهی ؟

گرد از گردون برآرد همت مردانه‌ام


خندهٔ مستانه /رهی معیری
  • ۹۴/۱۲/۲۷
  • blogo

رهی معیری

غزل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی