گــــــــــردو

زنده نبود آن دلى کز عشق جانان باز ماند

يكشنبه, ۱ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۱۷ ب.ظ

زنده نبود آن دلى کز عشق جانان باز ماند

مرده دان چون دل ز عشق و جسم از جان باز ماند


جاى نفس و طبع شد کز عشق خالى گشت دل

ملک دیوان شد ولایت کز سلیمان باز ماند


جان چو کار عشق نکند بار تن خواهد کشید

گاو آخر شد چو رخش از پور دستان باز ماند


این عجب نبود که اندردست خصمان اوفتد

ملک سلطانى که از پیکار خصمان باز ماند


عاشقان را نفرتست از لقمه دنیا طلب

خوان سلطان را نشاید چون ز سگ نان باز ماند


آن جوانمردان که از همت نه از سیرى کنند

پشت برنانى کزین اشکم پرستان باز ماند


اسب دل چون در قفاى گوى همت راندند

چرخ چوگانى از ایشان چند میدان باز ماند


آن زمان کز خویشتن رفتند و در سیر آمدند

جبرئیل تیز پر در راه از ایشان باز ماند


عشق باقى کى گذارد با تو از تو ذره یى

گر تویى تو برفت و پاره یى زآن باز ماند


آن نمى بینى که از گرماى تابستان گداخت

همچو یخ در آب برفى کز زمستان باز ماند


اى پسر برخیز و با این قوم بنشین زینهار

کین جهان پر دشمنست از دوست نتوان باز ماند


گر ز دنیا باز مانى ملک عقبى آن تست

شد عزیز مصر یوسف چون ز کنعان باز ماند


من نپندارم که تأثیرى کند در حال تو

خرقه یى با تو گر از آثار مردان باز ماند


دیگران ثعبان سحرآشام نتوانند کرد

آن عصایى را که از موسى عمران باز ماند


سیف فرغانى ز مردم منقطع شو بهر دوست

قدر یوسف آنگه افزون شد که زاخوان باز ماند


  • ۹۵/۰۱/۰۱
  • blogo

سیف فرغانی

قصیده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی