گــــــــــردو

اى دریغا کز وصال یار ما را رنگ نیست

سه شنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۲۰ ق.ظ

اى دریغا کز وصال یار ما را رنگ نیست

دل ز دستم رفته و دلدارم اندر چنگ نیست


چون بمهر دوست ورزیدن مرا نیکوست نام

گر بطعن دشمنان بدنام باشم ننگ نیست


بى تو عالم بر دلم اى جان چو چشم سوزنست

چشم سوزن بر دلم چون با تو باشم تنگ نیست


کس بتو مانند و نسبت نیست با تو خلق را

زنگ همچون آینه آیینه همچون زنگ نیست


گر میانت در زرو یاقوت گیرم چون کمر

خدمتى نبود که آن جز خاک و این جز سنگ نیست


سعدى اریک چند در میدان تو اسبى براند

مرکب ما پشت ریش و باره ما لنگ نیست


در سخن نیکست هرکس را و بر بالاى چنگ

این بریشمها که مى بینى بیک آهنگ نیست


سازها دارند مردم مختلف بهر طرب

لیک از آنها در خوش آوازى یکى چون چنگ نیست


سیف فرغانى نکو گوید سخن منکر مشو

چون توان گفتن شکر را طعم و گل را رنگ نیست


کار خواهى کرد عاشق شو که به زین نیست کار

شعر خواهى گفت ازین سان گو که به زین لنک نیست


غزل شماره : ۵۱

  • ۹۵/۰۱/۰۳
  • blogo

سیف فرغانی

غزل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی