گــــــــــردو

حسنت که آفتاب تجلی از او گرفت

جمعه, ۶ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۵۲ ق.ظ

حسنت که آفتاب تجلی از او گرفت

یک جلوه کرد و مملکت دل فرو گرفت


یک تار از آن دو سنبل پرچین به چین رسید

از زلف مشک بوی تو در مشک بو گرفت


دل اعتکاف کوی تو دارد بر او مگیر

مرغ حریم کعبه نباشد برو گرفت


آیین آهوی رمیده که اندر کمند تست

او را مران که با سگ کوی تو خو گرفت


گفتم سخن ز کوی تو گویم به خنده گفت

بگذار گفت و گو که چهان گفت و گو گرفت


مه با عذار یار برابر همی نمود

زلفش به شیوه شد طرف روی او گرفت


سر تا به پای هستی ابن حسام سوخت

آه این چه آتش است که ناگه درو گرفت



مولانا محمد بن حسام‌الدین حسن بن شمس‌الدین محمد خوسفی//غزل شماره : ۲۰
  • ۹۵/۰۱/۰۶
  • blogo

ابن حسام خوسفی

غزل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی