گــــــــــردو

مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار افتم

سه شنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۴، ۱۰:۱۲ ب.ظ

مبادا یارب آن. وزی که من از چشم یار افتم

که گر از چشم یار افتم ز چشم اعتبار افتم


شراب لطف پر در جام می‌ریزی و می‌ترسم

که زود آخر شود این باده و من در خمار افتم


به مجلس می‌روم اندیشناک ای عشق آتش دم

بدم بر من فسونی تا قبول طبع یار افتم


ز یمن عشق بر وضع جهان خوش خنده‌ها کردم

معاذالله اگر روزی به دست روزگار افتم


تظلم آنقدر دارم میان راهت افتاده

که چندانی نگه داری که من بر یک کنار افتم


عجب کیفیتی دارم بلند از عشق و می‌ترسم

که چون منصور حرفی گویم و در پای دار افتم


دگر روز سواری آمد و شد وقت آن وحشی

که او تازد به صحرا من به راه انتظار افتم


غزل ۲۷۸ //وحشی بافقی
  • ۹۴/۰۹/۲۴
  • blogo

غزل

وحشی بافقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی