گــــــــــردو

عابد مغرور داستانی جالب و بسیار عبرت آموز

پنجشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۴، ۰۲:۵۴ ب.ظ

روزی حضرت عیسی (ع) از صحرایی می گذشت.

در راه به عبادتگاهی رسید که عابدی در آنجا زندگی می کرد.


حضرت با او مشغول سخن گفتن شد.

در این هنگام جوانی که به انجام کارهای زشت مشهور بود از آنجا گذشت.

وقتی چشمش به حضرت عیسی (ع) و مرد عابد افتاد پایش سست شد و از رفتن باز ماند و همان جا ایستاد و گفت: خدایا ! من از کردار زشت خویش شرمنده ام،

اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند چه کنم ؟! خدایا عذرم را بپذیر و آبرویم را مریز.

اما هنگامی که چشم عابد به جوان افتاد سر بر آسمان برداشت و گفت: خدایا مرا در قیامت با این جوان محشور مکن.

در این هنگام خداوند بر پیامبرش وحی فرستاد که به این عابد بگو ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشورنمی کنیم.

چرا که او به دلیل توبه، اهل بهشت شد و تو به دلیل غرور و خود بینی اهل دوزخی !


منبع: نون و آب ی

  • ۹۴/۱۰/۱۷
  • blogo

نظرات  (۱)

  • طاها میرویسی
  • به به .
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی