گــــــــــردو

احمد شاملو/غزلی در نتوانستن

جمعه, ۱۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۰۶ ب.ظ

غزلی در نتوانستن

از دستهای گرم تو 


کودکان توامان آغوش خویش

سخن ها می توانم گفت

غم نان اگر بگذارد

نغمه در نغمه افکنده


ای مسیح مادر ای خورشید!

از مهربانی دریغ چشمانت


با چنگ تمامی ناپذیر تو سرود ها می توانم کرد

غم نان اگر بگذارد


رنگ ها در رنگ ها دویده

از رنگین کمان بهاری تو


که سراپرده در این باغ خزان رسیده برافراشته است

نقشها می توانم زد


غم نان اگر بگذارد

چشمه ساری در دل


آبشاری در کف

آفتابی در نگاه و


فرشته ای در پیراهن

از انسانی که تویی


قصه ها می توانم کرد

غم نان اگر بگذارد


احمد شاملو

  • ۹۴/۰۴/۱۹
  • blogo

احمد شاملو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی