گــــــــــردو

ای که روی تو، بهشت دل و جان است مرا!

يكشنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۴۸ ق.ظ

ای که روی تو، بهشت دل و جان است مرا!

ای که وصل تو مراد دل و جان است، مرا!


چون مراد دل و جانم، تویی از هر دوجهان

از تو دل بر نکنم، تا دل و جان است مرا


می برم نام تو وزتو نشان می جویم

در ره عشق تو تا، نام و نشان است مرا


دم ز مهر تو زنم، تا زحیاتم باقی است

وصف حسن تو کنم، تا که زبان است مرا


من نه آنم که بخود، از تو بگردانم روی

می کشم جور تو تا، تاب و توان است مرا


گرچه از چشم نهانی تو، خیال رخ تو

روز و شب، مونس پیدا و نهان است مرا


ز اندوه شوق تو و محنت هجر تو مپرس

که دل غمزده جانا، به چه سان است مرا


تو زمن فارغ و آسوده و هر شب تا روز

بر سر کوی تو، فریاد و فغان است مرا


دیده تا، قامت چون سرو روان تو بدید

همه خون جگر از، دیده روان است مرا


می کند رنگ رخم، از دل پر زار بیان

خود درین حال، چه حاجت به بیان است مرا؟


دیوان سلمان ساوجی/ غزل : شماره ٩

  • ۹۴/۱۰/۲۷
  • blogo

سلمان ساوجی

غزل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی