گــــــــــردو

جنبش واژه زیست

يكشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۱۰ ب.ظ

پشت کاجستان برف.

برف، یک دسته کلاغ.


جاده یعنی غربت.

باد، آواز، مسافر، و کمی میل به خواب.


شاخ پیچک و رسیدن و حیاط.

من، و دلتنگ، و این شیشه ی خیس.


می‌نویسم، و فضا.

می‌نویسم، و دو دیوار، و چندین گنجشک.


یک نفر دلتنگ است.

یک نفر می‌بافد.


یک نفر می‌شمرد.

یک نفر می‌خواند.


زندگی یعنی: یک سار پرید.

از چه دلتنگ شدی؟


دلخوشی‌ها کم نیست: مثلاً این خورشید،

کودک پس فردا،


کفتر آن هفته.

یک نفر دیشب مرد و هنوز، نان گندم خوب است.


و هنوز آب، می‌ریزد پایین اسب‌ها می‌نوشند.

قطره‌ها در جریان،


برف بر دوش سکوت

و زمان روی ستون فقرات گل یاس.


 "سهراب سپهری

  • ۹۴/۱۱/۱۱
  • blogo

سهراب سپهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی