- ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۰۵:۴۰
- ۱ نظر
مردی نزد فرعون رفت و در حضور همه خوشهی انگوری به او داد و گفت: اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن. فرعون یک روز از او فرصت گرفت. شب هنگام در این اندیشه بود
که چه چاره ای بیندیشد و همچنان عاجز مانده بود که ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد.