گــــــــــردو

مورچه‌ای کوچک دید که قلمی روی کاغذ حرکت می‌کند و نقش‌های زیبا رسم می‌کند. به مور دیگری گفت این قلم نقش‌های زیبا و عجیبی رسم می‌کند.نقش‌هایی که مانند گل یاسمن و سوسن است.

آن مور گفت: این کار قلم نیست، فاعل اصلی انگشتان هستند که قلم را به نگارش وا می‌دارند.

مور سوم گفت: نه فاعل اصلی انگشت نیست؛ بلکه بازو است. زیرا انگشت از نیروی بازو کمک می‌گیرد.

پیش از آنکه سقراط را محاکمه کنند از وی پرسیدند: بزرگترین آرزویی که در دل داری چیست؟
پاسخ داد: بزرگترین آرزوی من این است که به بالاترین مکان آتن صعود کنم و با صدای بلند به مردم بگویم:

ای دوستان، چرا با این حرص و ولع بهترین و عزیزترین سال های زندگی خود را به جمع ثروت و

 

سوار سخن را ضمیر است میدان

سوارش چه چیز است؟ جان سخن دان


خرد را عنان ساز و اندیشه را زین

براسپ زبان اندر این پهن میدان

مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست

تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست


واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس

طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست

مصراع بالا از مولانا مولوی بلخی است که چون در میان افراد وجماعات بشری مصادیق زیادی پیدا می کند لذا به صورت ضرب المثل درآمده است.

در مثل وقتی انسان رنج فراوان می برد و به دفینه یا صندوقچه ای دست می یابد از کثرت ذوق و شعف سر از پا نشناخته برای زندگانی آینده خود نقشه ها می کشد ولی همین که صندوق را باز می کند

ز تو با تو راز گویم به زبان بی‌زبانی 

به تو از تو راه جویم به نشان بی‌نشانی 


چه شوی ز دیده پنهان که چو روز می‌نماید 

رخ همچو آفتابت ز نقاب آسمانی 

نیاویزد اگر با سلطه ی مردانه ام ای زن 

غرور دختران را نیز در تو دوست دارم من 


تو را با گریه هایت بی بهانه دوست می دارم 

که خواهد شست و خواهد بردمان این سیل بنیان کن 

برای چیدن گل سرخ، نه ارّه بیاور، نه تبر ! 

سرانگشت ساده‌ی همان ستاره‌ی بی‌آسمانم ... بس ، 


تا هر بهار به بدرقه‌ی فروردین ، 

هزار پاییز پریشان را گریه کنم . 

دانلود آهنگ تیتراژ سریال ( معمای شاه ) با صدای سالار عقیلی

دانلود آهنگ تیتراژ سریال ( معمای شاه ) با صدای سالار عقیلی

یارب آشفتگی زلف به دستارش ده 

چشم بیمار بگیر و دل بیمارش ده 


تا به ما خسته دلان بهتر ازین پردازد 

دلی از سنگ خدایا به پرستارش ده 

حضورت در کنار من معجزه نبود

نبودنت هم فاجعه نیست


فردا روزِ دیگری برای من خواهد بود

بیشتر از این برایت اشک نخواهم ریخت . .

وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم 

شکستی و نشکستم، بریدی و نبریدم 


اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت 

کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم 

یکى از سودگران (تاجران)نیشابور، کنیزک خویش را نزد ابوعثمان حمیرى به امانت سپرد روزى نگاه شیخ بر او افتاد و فریفته او شد. پس ، احوال خویش را به مراد خویش (ابو حفص حدّاد) 

نوشت .و او، در پاسخ ، وى فرمان داد، تا به رى ، به نزد(شیخ یوسف ) برود. ابو عثمان ، چون به رى رسید، و از مردم ، نشان شیخ یوسف را جویا شد، او را به نکوهش ‍ گرفتند

ابوسعید ابولخیر در مسجدی سخنرانی داشت. مردم از تمام اطراف روستاها و شهرها امده بودند.جای نشستن نبود و بعضی ها در بیرون نشسته بودند. شاگرد ابوسعید گفت: 

تو را به خدا از آنجا که هستید یک قدم پیش بگذارید.همه یک قدم پیش گذاشتند سپس...

شیخ را گفتند:«فلان کس بر روی آب می‌رود».
گفت: «سهل است. وزغی و صعوه ای نیز بروی آب می‌رود».

گفتند که: «فلان کس در هوا می‌پرد!»
گفت: «زغنی ومگسی در هوا بپرد».

خدایی خدا غریبه

غریبه چون که ما عاشقش نشدیم

غریبه بنده لایقش نشدیم


غریبه رهرو صادقش نشدیم

امون ز غفلت امون زتهمت

از کجا آمده ام تا به کجا می بری اَم

بی پر و بالم و با دست دعا می بری اَم


هر شب از لطف تو هم سُفرۀ اَبرار منم

این چه لطفی است که با دل همه جا می بری ام

و روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد

و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت


روزی که کم ترین سرود بوسه است

و هر انسان برای هر انسان برادری است

یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد

                                  دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد


آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست

                                  خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

                              آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند


دردم نهفته به ز طبیبان مدعی

                              باشد که از خزانه غیبم دوا کنند

دانلود آهنگ زیبای ( عطر نرگس ) با صدای غلامرضا صنعتگر + متن شعر

دانلود آهنگ زیبای ( عطر نرگس ) با صدای غلامرضا صنعتگر + متن شعر

تو را چون من همه عالم غــلام است
مـــرا عــشق تـــو در عالم تمام است

همــــه شـــاهان و خـــوبان جـهان را
قـــــد تـــو دانــه و زلف تــو دام است

حسین محی الدین الهی قمشه ای در 14 دیماه 1318 در تهران به دنیا آمد . تحصیلات ابتدایی،‏ متوسطه و دانشگاهی را به ترتیب در دبستان دانش، دبیرستان مروی و دانشکده الهیات و معارف

 اسلامی دانشگاه تهران به پایان برد و نیز تحصیلات حوزوی و سنتی را نزد پدر،‏ استاد فقید مهدی الهی قمشه ای و استادان دیگر دنبال کرد . سپس به کار تدریس در دانشگاه تهران و سایر مراکز آموزش

از خانه بیرون می زنم اما کجا امشب

شاید تو می خواهی مرا در کوچه ها امشب


پشت ستون سایه ها روی درخت شب

می جویم اما نسیتی در هیچ جا امشب

پای طلبم بود و به منزل نرسیدم
دیری است که دل ، آن دل دلتنگ شدن ها

بی دغدغه تن داده به این سنگ شدن ها
آه ای نفس از نفس افتاده ، کجا رفت