گــــــــــردو

نشاندی آتشم بر جان، کجایی

چهارشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۴، ۰۲:۲۶ ق.ظ

نشاندی آتشم بر جان، کجایی

فشاندی اشکم از مژگان، کجایی


همه دردم، همه دردم، همه درد

کجایی ای مرا درمان، کجایی


من آن سرگشته در خود چون غبارم

که سرگردان به دشت و کوهسارم


وگر یابم ترا ای جان هستی

به یادت سر به صحرا می‌گذارم


عزیزون از غم و درد جدایی

به چشمونم نمونده روشنایی


گرفتارم به دام غربت و درد

نه یار و همدمی نه آشنایی


تو دریایی و من آوای رودم

خروش توست در ساز وجودم


کنون افتاده در گرداب عشقم

کجا باشد غم بود و نبودم


سحر روی ترا در خواب دیدم

به باغ آینه در آب دیدم


نـشسـتـم در کـنـار جـویـبـاران

ترا در زورق مهتاب دیدم


غم عشق تو بیپروایی من

شرر زد در دل شیدایی من


بتاب ای آفتاب مشرق افروز

شبی در کوچه تنهایی من


مشفق کاشانی

  • ۹۴/۱۱/۲۱
  • blogo

مشفق کاشانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی