عشقت امیخت به دل درد فراوانی را
جمعه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۵۷ ب.ظ
عشقت امیخت به دل درد فراوانی
ریخت در پیرهنم خار بیابانی را
نام پروانه مکن یاد که نسبت نبود
با من سوخته دل سوخته دامانی را
هر چه خواهی بکن از دوری دیدار مگو
وحشت اباد مکن خاطر ویرانی را
عشق در دل چه خیال است که پنهان گردد؟
پرده پوشی نتوان اتش سوزانی را
هر که اسوده خاک است براید چو سپند
اه اگر شرح دهم گرمی جولانی را
نازم اشفتگی عشق که خوش می سازد
بخت شوریده سرم طره پریشانی را
دستم از دامن دلدار جدا ماند حزین
چه کنم گر نکنم پاره گریبانی را؟