دل اسیــر هوس نخواهد شد
شنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۱۶ ب.ظ
چشم دادم به چشم خونجگری ، لب گشودم به بوسه ی مَلکی
آب گشتم بـه جام تشنه لبی ، دل سپردم به روح مشترکی
طعم تلخی ز عطر تو نچشم ، حال عشقی به ناز توندهم
دل بکن از غریب مثل منی ، لب کش از این دو بوسه ی الکی
روح من نـاگـــران چرا بکنی ، با غروبی ز وعده ها که ،چنین
می خـروشم چــو آتش غـــزلی ، می نشینم به حال قنبرکی
دیده ام من به آلبوم چشمات ، عکسها از جنازه ی پسری
جز به من هم نظر مگر داری !؟ با کسانی مگر تو هم نمکی!!
دست بردار ازین غریب جهان ، خسته گشتم ز جستجوی توأم
ظاهـرت بس مجسّم است وَلیک ،گم شدی خود به عالم بزکی
زن برای ظهور شهوت نیست ، عشق باید میــان جفت حـلال
غیـــر ازین حالتی خـدا نکند ، من دهـن واکنم به نوشمکی
دل اسیــر هوس نخواهد شد ، مثل تو که حریص و جان به سری
روح دادا دگــــر پـریــده ز تـو ، وَز خیـــال دل پـر ازکلکی