مجموعه اشعار به مناسبت عید قربان
شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۵۶ ق.ظ
چون که با تکبیرها مقرون شدند ///همچو قربان از جهان بیرون شدند
معنى تکبیر این است اى امام ///کاى خدا پیش تو ما قربان شدیم
وقت ذبح الله اکبر مى کنى ///همچنین در ذبح نفس کشتنى
من چو اسماعیل و جان همچو خلیل ///کرد جان تکبیر بر جسم نبیل
ذبح و قربانی - مولوی
@@@@@@@
بگو ببخش نفهمیده ام ندید بگیر - سید محمد حسین ابوترابی
دو تکه پارچه ساده و سپید بگیر ///بپیچ بر تن خود، بوى صبح عید بگیر
گرفته سینه تو، در تراکم ابرى! ///براى باز شدن بارش شدید بگیر
بگیر سر بالا مثل نخل در شجره ///که گفته سر پایین چون درخت بید بگیر
گناه کردى؟ باشد! مگر چه کرده خدا؟ ///بگو ببخش نفهمیده ام! ندید بگیر
بیا و فکرنکن بسته مى شود این در ///چقدر قفل به خود بسته اى، کلید بگیر
نیاز نیست به ذکر و دعا بیا نزدیک ///و ذکر ساده یارب و یامجیر بگیر
دلت شکسته اگر، در کنار کعبه گذار! ///بیا ز دست خدا یک دل جدید بگیر
چقدر بوى رضایت گرفته اى حاجى! ///خدا خریده ترا، حالت شهید بگیر
تولد تو مبارک برو! خداحافظ ///قبول شد حج ات، از خدا رسید بگیر
@@@@@@
ای همه هستی ز تو پیدا - نظامی گنجوی
ای همه هستی ز تو پیدا شده ///خاک ضعیف از تو توانا شده
زیرنشین علمت کاینات ///ما بتو قائم چو تو قائم بذات
هستی تو صورت پیوند نه ///تو بکسی کس بتو مانند
آنچه تغییر نپذیرد توئی ///وانکه نمردهست ونمیرد توئی
ما همه فانی و بقا بس تراست ///ملک تعالی و تقدس تراست
خاک بفرمان تو دارد سکون ///قبة خضرا تو کنی بیستون
جز تو فلک را خم چوکان که داد ///دیک جسد را نمک جان که داد
تا کرمت راه جهان برگرفت ///پشت زمین بارگران برگرفت
گرنه زپشت کرمت زاده بود ///ناف زمین از شکم افتاده بود
عقد پرستش زتو گیرد نظام ///جز بتو برهست پرستش حرام
هرکه نه گویای تو خاموش به ///هرچه نه یاد تو فراموش
ساقی شب دستکش جام تست ///مرغ سحر دستخوش نام تست
پرده برانداز برون آی فرد ///گرمنم آن پرده بهم در نورد
عجز فلک را بفلک وانمای ///عقد جهان را زجهان واگشای
نسخ کن این آیت ایام را ///مسخ کن این صورت اجرام را
حرف زبان را بقلم بازده ///وام زمین را بعدم بازده
ظلمتیان را همه بی نور کن ///جوهریان را زعرض دور کن
کرسی شش گوشه بهم در شکن ///منبر نه پایه بهم در فکن
حقه مه بر گل این مهره زن ///سنگ زحل بر قدح زهره زن
دانه کن این عقد شب افروز را ///پر بشکن مرغ شب و روز را
آب بریز آتش بیداد را ///زیرتر از خاک نشان باد را
دفتر افلاک شناسان بسوز ///دیدة خورشید پرستان بسوز
صفرکن این برج زطوق هلال ///باز کن این پرده زمشتی خیال
تا بتو اقرار خدائی دهند ///بر عدم خویش گواهی دهند
غنچه کمر بسته که ما بندهایم ///گل همه تن جان که بتو زندهایم
منزل شب را تو دراز آوری ///روز فرو رفته تو بازآوری
گرچه کنی قهر بسی را زما ///روی شکایت نه کسی را زما
روشنی عقل بجان دادهای ///چاشنی دل بزبان دادهای
چرخ روش قطب ثبات از تو یافت ///باغ وجود آب حیات از تو یافت
غمزة نسرین نه زباد صباست ///کز اثر خاک تواش توتیاست
پردة سوسن که مصابیح تست ///جمله زبان از پی تسبیح تست
بنده نظامی که یکی گوی تست ///در دو جهان خاک سر کوی تست
خاطرش از معرفت آباد کن ///گردنش از دام غم آزاد کن
@@@@@@@
اشارتی به زیارت بیت الله الحرام - عبدالرحمان جامی
دینِ ترا تا شود اَرکان تمام ///روی نِه از خانه به رُکن و مَقام
گرنه بُوَد راحله باد پای ///راحله از پا کن و اندر رَه آی
سایه بَفَرقَت که مَغیلان کند ///بِه کِه سرا پرده سلطان کند
بانگِ حَدی بشنو و صوتِ دَرای ///شو چو شُتُر گرم رَود تیزپای
بار به میعادِ تَعَبُّد رسان ///رخت به میقاتِ تَجَرُّد رسان
رشته تدبیر ز سوزن بکش ///خلعتِ سوزن زده از تن بکش
هرچه دران بخیه زدی ماه و سال ///آر برون از همه، سوزن مثال
گر نَه زمرگشت فراموشِیَت ///بِه که بُوَد کارْ کَفَن پوشِیَت
لب بگشا یافتنِ کام را ///نعره لبیک زن اِحرام را
موی پژولیده و رُخ گردناک ///سینه خراشیده و دل دردناک
رُو به حَرَم کن که در آن خوش حریم ///هست سیه پوش نگاری مقیم
صحن حَرَم روضه خُلدِ برین ///او بچنان صحنی مربّع نشین
تا شِکَنی شیشه ناموس و ننگ ///کرده نهان در ته دامانْت سنگ
چو تو از آن سنگ شوی بوسه چین ///بوسه زنِ دستِ کِه باشی؟ ببین!
سوی قدمگاهِ خلیل الله آی ///پا چو نیابی، به رَهَش دیده سای
از لبِ زمزم شنو این زمزمه ///کز نمِ ما زنده دِلَند این همه
تا نشود در عَرَفاتَت وُقوف ///کَی شود از راهِ نجاتت وقوف
کَبْشِ مَنِی را به مِنا ریز خون ///نَفْسِ دَنی را به فنا کُن زبون
سنگ بدست آر زِ رَمی جمار ///دیوِ هَوا را کُن از آن سنگسار
چون دل از این سنگ بپرداختی ///کارِ حج و عُمره بهم ساختی
شکرِ خدا گوی که توفیق داد ///ره بسوی خانه خویشش گشاد
ورنه، کِه یارَد که به آن رَه بَرَد! ///ورچه شود مرغ بدان ره پَرَد
@@@@@@@
حاجیان بازآیند - سنایی غزنوی
همرهان حج کرده بازآیند با طبل و علم ///ما به زیر خاک در، با خاک ره یکسان شویم
همرهان با سرخرویی چون به پیش ماه سیب ///ما به زیر خاک چون در پیش مَه کتّان شویم
دوستان گویند حج کردیم و میآییم باز ///ما به هر ساعت همی طعمه دگر کرمان شویم..
گر نباشد حجّ و عمره، رمی و قربان گو مباش ///این شرف مارنه بس کز تیغ او قربان شویم
این سفر بستان عیّاران راه ایزد است ///ما ز روی استقامت سرو آن بستان شویم
حاجیان خاص مستان شراب دولتند ///ما به بوی جرعه ای مولای این مستان شویم
نام و ننگ و لاف و اصل و فضل در باقی کنیم ///تا سزاوار قبول حضرت قرآن شویم
بادیه بوته است ما چون زرّ مغشوشیم راست ///چون بپالودیم از او خالص چو زرّ کان شویم
بادیه میدان مردان است و ما نیز از نیاز ///خوی این مردان گِریم و گوی این میدان شویم
گرچه در ریگ روان عاجز شویم از بیدلی ///چون پدید آید جمال کعبه جانافشان شویم
یا به دست آریم سرّی یا برافشانیم سر ///یا به کام حاسدان گردیم یا سلطان شویم
یا پدید آییم در میدان مردان همچو کوه ///یا به زیر پشته ریگ اجل پنهان شویم
@@@@@@@@@@@@
عید عبودیت (عید قربان )
ساقی می نابم ده دیوانه و مستم کن///دیوانه دیوانه زنجیر به دستم کن
هر دم بده پیمانه با ساغر جانانه///بی خود زخودم بنما بی هیچ زهستم کن
جان را چه کنــم دیگر جانانه به بر دارم///زن شعله به این جان و بی پای و بستم کن
انداز تو جانم را اندر خم می ســاقی///هفت غسل بده آن راپاک ازهمه پستم کن
دنیا و مافیها دیگر به چه کار آید///زنجیر عبودیت بر گردن و دستم کن
با خنجر پولادین بر گیر ز من دیـده///آزاد کن این دل را دلدار پرستم کن
بر درگه معشوقم مشتاق وصالم من///انگشتری عقدش جانا تو به دستم کن
آموز به من ساقی تو رسم وفـاداری///یادآوری عهدم از روز الستم کن
پیمان الست حق یا عقد عبـودیت///فخر است برای من، مانع زشکستم کن
محمد رجب زاده (راجی )