ضرب المثل آلمانی بخش. از J تا L
j
*
Jahre lehren mehr als Bücher.
* ترجمه: «گذشت زمان بیشتر از کتاب میآموزد»
o مترادف فارسی: «زیرکترین و آزموده ترین آموزگاران، روزگار باشد.»
*
Je älter die Kuh, je hübscher das Kalb.
* ترجمه: «هرچه گاو پیرتر، گوسالهاش قشنگتر»
o مترادف فارسی: «گاو که پیر شد گوسالهاش عزیز میشود.»
*
Je dümmer der Mensch, desto größer das Glück
* ترجمه: «آدم هرچه نادانتر، بلندبختتر»
o مترادف فارسی: «دنیا به کام ابلهان است.»
*
Jemand einen Bärendienst erweisen
* ترجمه: «به کسی خدمت خرسی کردن»
o مترادف فارسی: «دوستی خالهخرسه.»
K
*
Katzengebet dringt nicht in den Himmel (himmelt nicht).
* ترجمه: «دعای گربه در آسمان رخنه نکند.»
o مترادف فارسی: « بهدعای گربه سیاه باران نمیآید (نمیبارد).»
*
Katzenwäsche machen.
* ترجمه: «گربهشویی کردن»
o مترادف فارسی: «گربهشویی کردن.»
*
Kaufmannschaft leidet keine Freundschaft.
* ترجمه: «تجارت، دوستی را تحمل نکند»
o مترادف فارسی: «حساب حساب است، کاکا برادر.»
*
Kindermund tut Wahrheit kund.
* ترجمه: «دهان کودکان، حقیقتگو است»
o مترادف فارسی: «حرف راست را از بچه بپرس.»
*
Kinder und Narren sagen die Wahrheit.
* ترجمه: «کودکان و دیوانگان حقیقتگو هستند»
o مترادف فارسی: « حرف راست را از دیوانه باید شنید.»
*
Krokodilstränen weinen.
* ترجمه: «اشک تمساح گریه کردن»
o مترادف فارسی: «اشک تمساح ریختن.»
*
Kleider machen Leute, Lumpen machen Läuse.
* ترجمه: «لباس، آدم میسازد، لباسکهنه شپش»
o مترادف فارسی: «آستین نو پلو بخور.»
*
Kümmel spalten.
* ترجمه: «سیاهدانه شکافتن»
o مترادف فارسی: «مته بهخشخاش گذاشتن.»
*
Kunst geht über Geld.
* ترجمه: «هنر برتر از پول است»
o مترادف فارسی: «هنر بهتر از گوهر نامدار» فردوسی
o مترادف فارسی: «هنر بهتر از ملک و مال پدر»
o مترادف فارسی: «هنر برتر از گوهر آمد پدید»
L
*
Lachen ist die beste Medizin.
* ترجمه: «خنده بهترین داروها است»
o مترادف فارسی: «خنده بر هر درد بیدرمان دواست.»
*
Lebe, als solltest du morgen sterben, und arbeite, als solltest du ewig leben.
* ترجمه: «به گونهای زندگی کن که گویی فردا باید بمیری؛ و طوری کار کن که گویی جاودانهای.»
o مترادف فارسی: «طوری زندگی کن، انگاری فردا خواهی مرد، طوری کار کن، انگاری هیچگاه نخواهی مرد.» هراس، ۶۵-۸ پیش از میلاد
*
Leute und Leute sind zweierlei.
* ترجمه: «آدم و آدم دو گونه میباشند»
o مترادف فارسی: «آدم بهآدم بسیار ماند.»
*
Liebe kann Berge versetzen.
* ترجمه: «عشق، کوه را جا به جا میکند»
o مترادف فارسی: «عشق در کوهکنی داد نشان قدرت خویش// ورنه این مایه هنر تیشه فرهاد نداشت» فرخی یزدی
*
Liebe erweicht auch die härtesten Stein und Felsen.
* ترجمه: «عشق، سختترین سنگها و صخرهها را نرم میکند.»
o مترادف فارسی: «گر کوهکن زپای در آمد چهجای طعن// بالله که کوه پست شود زیر بار عشق» عبدالرحمن جامی
*
Liebe braucht keinen Lehrer.
* ترجمه: «عشق، نیازی به آموزگار ندارد»
o مترادف فارسی: «ای بیخبراز سوخته و سوختنی// عشق آمدنی بود نه آموختنی» سنائی
*
Liebe, die nur von einer Seite kommt, dauert nicht lange.
* ترجمه: «عشقی که فقط از یک سوی آید، طولانی نخواهد بود»
o مترادف فارسی: «چو زین سر هست زان سر نیز باید // که مهر از یک طرف دیری نپاید» اوحدی
*
Liebe ohne Gegenliebe, ist eine Frage ohne Antwort.
* ترجمه: «عشق بدون طرف مقابل، سؤالی است بدون پاسخ»
o مترادف فارسی: «چه خوش بی، مهربونی هر دو سر بی// که یکسر مهربونی، دردسر بی» باباطاهر
*
Liebe und Husten lässt sich nicht verbergen.
*
Liebe und Rausch schaut zum Fenster aus.
* ترجمه: «عشق و سرفه را نمیتوان پنهان داشت.»
* ترجمه: «عشق و سرمستی از دریچه بیرون را مینگرند.»
o مترادف: «عشق و مشک پنهان نمیماند.»
*
Liebe kann man nicht erzwingen.
*
Liebe duldet keinen Zwang.
* ترجمه: «عشق را نمیتوان تحمیل کرد»
* ترجمه: «عشق، زورپذیر نیست»
o مترادف فارسی: «عشق بهزور، و مِهر بهچُنبِه نمیشود.»
*
Liebe macht närrisch.
*
Liebe und Verstand, gehen selten Hand in Hand.
* ترجمه: «عشق، جنونآور است»
* ترجمه: «عشق و عقل به ندرت دست در دست دارند.»
o مترادف فارسی: «عشق و جنون همسایه دیوار به دیوارند.»
o مترادف فارسی: «عشق در آمد بهدل، رفت زسر عقل و هوش.»
*
Liebe fürchtet keine Gefahr.
* ترجمه: «عشق از خطر نمیهراسد»
o مترادف فارسی: «عشق را از تیغ و خنجر باک نیست.»
*
Liebe ist ein verzehrendes Fieber.
*
Liebe ist Leides Anfang.
* ترجمه: «عشق تب کشندهای است»
* ترجمه: «عشق، آغاز رنج است»
o مترادف فارسی: «بهگیتی عاشقی بیغم نباشد// خوشی و عاشقی باهم نباشد» فخرالدین اسعد گرگانی
o مترادف فارسی: «عشق برمن در عنا بگشود// عشق سر تا به سر عذاب و عناست» فرخی سیستانی
*
Löwen fangen keine Mäuse.
* ترجمه: «شیران، موش شکار نکنند»
o مترادف فارسی: «نخورد شیر نیمخورده سگ// ور به سـختی بمیرد اندر غار» سعدی
*
Lügen, dass sich die Balken biegen.
* ترجمه: «دروغی، که تیر سقف را خم میکند»
o مترادف فارسی: «دروغی که تیر سقف را میشکند.»
*
Lügen haben kurze Beine.
* ترجمه: «پای دروغ کوتاه است»
o مترادف فارسی: «دروغ از همان دور که میآید یک پایش میلنگد.»
o مترادف فارسی: «دروغگو تا در خانهاش.»