گزیده ای از رباعیات مهستی گنجه ای بخش (۵)
سهـمـی کـه مــرا دلـبــر خـبّــاز دهـد / نه از سر کینه کز سر نـــــــاز دهد
در چنگ غمش بمانده ام همچو خمیر / ترسم که به دست آتشم باز دهد
* * *
زیبــــا بت کفشگر چو کفش آراید / هر لحظه لب لعل بر آن می ساید
کفشی که ز لعل و شکرش آراید / تـــاج سر خورشیـد فلک را شـایـد
* * *
دارم گه و بیگه ز که و مه ، کم و بیش / نفع ضر و خیر و شر ز بیگانه و خویش
این طرفه که آن دوست چو دشمن مه و سال / گوید بد و نیکم شب و روز از پس و پیش
* * *
من مهستی ام بر همه خوبان شده طاق / مشهور به حسن در خراسان و عراق
ای پور خطیب گنجه از بهر خدا / نان باید و گوشت و ایر ورنه سه طلاق
* * *
ای آرزوی روان و ای داروی دل / با گونه ی تو گونه ی گل شد باطل
نقش صنم چین به بر توست خجل / بتگر نکند پیکر نقشت به چگل
* * *
با ابر همیشه در عتابش بینم / جوینده ی تاب آفتابش بینم
گر مردمک دیده ی من نیست، چرا / هر گه که طلب کنم در آبش بینم؟
* * *
زرد است ز هجر خـاک بیـزی رویم / وین حادثه را به هر کسی چون گویم؟
این طرفه که خاک بیز زر جوید و من / زر در کف و خـاک بیـز را مـی جـویم
* * *
زلفین تو سی زنگی و هر سی مستان / سی مستانند خفته در سیمستان
عاج است بناگوش تو یا سیم است آن؟ / زان سیم ستان بوسه، کم از سی مستان
* * *
دی خوش پسـری بدیـدم از سرّاجان / شــایستــه و بـایستــه تـر از سراجان
از دست غمش همیشه در ضرّا انس / در عشق رُخش همیشه در سرّا جان