گــــــــــردو

چون نی ز ناله نیست تهی بندبند ما

سه شنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۲۸ ب.ظ

چون نی ز ناله نیست تهی بندبند ما

آه از نفس زیاده کشد دردمند ما


چون صبحدم به خون شفق غوطه ها زدیم

هر چند بود یک دو نفس نوشخند ما


در بوته ای که سنگ در او آب می شود

یک عمر ماند و آب نگردید قند ما


بر شیشه شکسته ظفر نیست سنگ را

ای سنگدل مخور به دل دردمند ما


صد چشم بد ز ناله ما دور می شود

ای شعله سرسری مگذر از سپند ما


گاهی که دست خویش به زلف آشنا کنی

غافل مشو ز حال دل دردمند ما


کی می رود به خون غزالان بیگناه؟

جایی که چین به خویش نگیرد کمند ما


پوچ است در رهایی ما دست و پا زدن

چون بند دست و پای خدایی است بند ما


در خاک شوره نشو و نما نیست تخم را

غم می کند حذر دل دردمند ما


موی سفید، عمر سبکرو چه می کند؟

حاجت به تازیانه ندارد سمند ما


صائب بگو بگو، که کلام متین توست

آرام بخش خاطر مشکل پسند ما

 

غزل شمارهٔ ۷۶۰


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی