- ۱۱ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۴۵
- ۰ نظر
حاجی رجب از مکه چو برگشت به میهن
آورد دو صـــد گــونه ره آورد بـــه خـانــه
اشیاء گرانـقیـمـت و اجناس نفیسـی
کز حسن و ظرافت همه را بود نشانه
حاجی رجب از مکه چو برگشت به میهن
آورد دو صـــد گــونه ره آورد بـــه خـانــه
اشیاء گرانـقیـمـت و اجناس نفیسـی
کز حسن و ظرافت همه را بود نشانه
به پیشگاه خداوند بنده ای بردند
که نامه عمل وی سیاه و درهم بود
بگفت : از چه زابلیس پیروی کردی؟
بگفت : پیروی او از عهد آدم بود
ای رفیق هم دل و هم کیش من
ای فراقت مایه ی تشویش من
دیگر ای هم طالع همریش من
نیستی در پشت یا در پیش من
گفتم ندهم دل ، رخ زیبای تو نگذاشت ///گفتم نکنم ناله ، جفا های تو نگذاشت
گفتم نکشم حسرت آن پیکر زیبا ///خود جاذبه پیکر زیبای تو نگذاشت
گفتم بهوای تو چو پروانه نسوزم ///ای شمع رخ انجمن آرای تو نگذاشت
اینسان که بناگاه نگاهت خجلم کرد ///چشمی به من از بهر تماشای تو نگذاشت