ضرب المثل آلمانی بخش. از M تا N
M
*
Man kann sich selbst keine Bäume pflanzen.
* ترجمه: «کس نتواند نهالی از بهر خویش غرس کند.»
o مترادف فارسی: «دیگران نشاندند ما خوردیم ما بهنشانیم دیگران خورند. » مرزبان نامه
*
Man muss es nehmen wie es kommt.
* ترجمه: «به هر طریق که آید، باید پذیرفت.»
o مترادف فارسی: «هرچه پیش آید خوش آید.»
*
Man muss sich mit Mondschein begnügen, wenn man keinen Sonnenschein hat.
* ترجمه: «باید به نور مهتاب کفایت کرد، هرگاه که از آفتاب محروم هستی.»
o مترادف فارسی: «چون عشق بود به دل، صواب است // مه در شب تیـره آفتاب است» امیرخسرو دهلوی
*
Man soll die Bärenhaut nicht verkaufen‚ ehe der Bär gestochen ist.
*
Man muss den Pelz nicht verteilen‚ ehe der Bär geschossen (erlegen) ist.
* ترجمه: «پوست خرسی را که هنوز شکار نکردهای، نفروش.»
* ترجمه: «خرسی که هنوز کشته نشده، نباید پوستش را تقسیم کرد.»
o مترادف فارسی: «خرس را شکار نکرده پوستش را نفروش.»
*
Man muss den Vogel erst im Käfig (Käficht) haben‚ ehe man ihn singen lehrt.
* ترجمه: «پرنده را اول در قفس اسیرکن، سپس چهچه زدن را بدو بیاموز.»
o مترادف فارسی: «مرغی را که در هواست نباید بهسیخ کشید.»
*
Man muss den Wolf erst fangen‚ ehe man ihm das Fell abziehen kann.
* ترجمه: «گرگ را اول بگیر، بعد پوستش را بکن.»
o مترادف فارسی: «فرستاده گفت ای خداوند رخش // بهدشت آهوی ناگرفته مبخش» فردوسی
*
Man wird eher von einem Mistkarren überfahren als von einem Wagen.
* ترجمه: «تصادف با یک گاری کودکِش امکان بیشتری دارد تا با یک درشکه.»
o مترادف فارسی: «همه را برق میگیرد، ما را چراغ نفتی.»
*
Mein Mutter Kuh Bruder, war ein Ochs.
* ترجمه: «برادر مادرم، گاو، یک گاومیش است.»
o مترادف فارسی: «به قاطر گفتند پدرت کیست؟ گفت: اسب آقادائیم است.»
*
Menschen und Zugvögel bleiben nicht an einem Ort.
* ترجمه: «انسانها و پرندگان در یک محل ماندگار نیستند.»
o مترادف فارسی: «انسان پرنده بی پر و بال است.»
*
Mit gespaltener Zunge reden (oder mit zwei Zungen reden).
* ترجمه: «دو زبانه حرف میزند.»
o مترادف فارسی: «دودستماله میرقصد.»
o مترادف فارسی: «بهیک روی در دو محراب است.»
o مترادف فارسی: «دودوزه میبازد.»
*
Morgenstunde hat Gold im Mund.
* ترجمه: «صیبحگاهان، زر در کام دارد.»
o مترادف فارسی: «سحرخیز باش تا کامروا باشی.»
o مترادف فارسی: «صبحخیزی دلیل فیروزی است.» عبدالرحمن جامی
*
Müßiggang hat Armut im Gefolge.
*
Müßiggang ist aller Laster Anfang.
* ترجمه: «کاهلی، فقر به دنبال دارد.»
* ترجمه: «کاهلی، آغاز اعتیاد است.»
o مترادف فارسی: «تنآسانی و کاهلی منجر به فقر و پریشانی گردد.»
N
*
Neid, tut sich leid.
*
Neid schlägt sich selbst.
*
Neid ist dem Menschen, was Rost dem Eisen.
* ترجمه: «حسد خودآزار است.»
* ترجمه: «حسد به خود ضربه میزند.»
* ترجمه: «حسد برای انسان مانند زنگ برای آهن است.»
o مترادف فارسی: «توانم آنکه نیآزارم اندرون کسی// حسود را چهکنم کو زخود بهرنج در است» سعدی
o مترادف فارسی: «حسود هرگز نیاسود.»
*
Neue Kirchen und neue Wirtshäuser stehen selten leer.
* ترجمه: «میخانهها و کلیساهای نوبنیاد به ندرت خالی میمانند.»
o مترادف فارسی: «متاع کفر و دین بیمشتری نیست // گروهی این، گروهی آن پسندند» سنجر
*
Neues preist man, Altes zerreißt man.
* ترجمه: «نو را ارج مینهند، کهنه را جر میدهند.»
o مترادف فارسی: «نو که آمد بهبازار، کهنه شود دلآزار.»
*
Nichts sieht einem gescheiten Mann ähnlicher als ein Narr, der das Maul hält.
* ترجمه: «هیچکس به خردمندی دیوانهای که سکوت اختیار کردهاست، نیست.»
o مترادف فارسی: «نادان را بهاز خاموشی نیست.» سعدی
*
Nicht um ein Jota.
* ترجمه: «حتی یک «یوتا» هم نه.»
o مترادف فارسی: « یک واو نباید کم و زیاد شود.»
*
Niemand ist ganz golden.
*
Niemand ist ohne Fehl. (Tadel)
* ترجمه: «هیچکس از طلا ساخته نشدهاست.»
* ترجمه: «هیچکس بیعیب نیست.»
o مترادف فارسی: «گل بیعیب خداست.»
o مترادف فارسی: «در عیب نظر مکن که بیعیب خداست.»
o تمثیل: «هر گلی علت و عیبی دارد// گل بیعلت و بیعیب خداست» پروین اعتصامی
*
Niemand kann zweien Herren dienen.
* ترجمه: «هیچکس نمیتواند به دو ارباب خدمت کند.»
o مترادف فارسی: « یک ارباب و ده نوکر شنیده بودیم، اما یک نوکر و ده ارباب ندیده بودیم.»
*
Noch in den Kinderschuhen stecken.
* ترجمه: «هنوز با کفشهای بچهگانه راه میرود.»
o مترادف فارسی: «هنوز دهنش بوی شیر میدهد.»