ضرب المثل آلمانی بخش. از. S تا W
S
*
Samt am Kragen, Hunger im Magen.
* ترجمه: «یقه از مخمل اما شکم خالی.»
o مترادف فارسی: « پز عالی جیب خالی.»
*
Säet einer Gutes, so schneidet er nicht Böses.
* ترجمه: «دانه نیکی بکارید تا بدی درو نکنید.»
o مترادف فارسی: «تخم چون نیک بود، نیک پدید آرد بر.» فرخی سیستانی
o مترادف فارسی: «از مکافات عمل غافل مشو// گندم از گندم بروید، جو ز جو»
*
Scham ist das Armen Unglück.
* ترجمه: «حیا باعث بدبختی بینوایان است.»
o مترادف فارسی: «حیا مانع روزی است.»
*
Schlafen bringt kein Brot ins Haus.
* ترجمه: «از خوابیدن نان به خانه نمیآید.»
o مترادف فارسی: «هرکس خواب است حصهاش در آب است.»
*
Schlaf und Tod sind Zwillingsbruder.
* ترجمه: «خواب و مرگ برادران دوقلو هستند.»
o مترادف فارسی: «خواب، برادر مرگ است.»
*
Schlechte Nachrichten wandern schnell.
*
Schlimme Nachrichten kommen rasch an (zufrüh).
* ترجمه: «خبر بد سریع پخش میشود.»
* ترجمه: «خبر بد با عجله میرسد.»
o مترادف فارسی: «خبر بد زود منتشر میشود.»
o مترادف فارسی: « خبر بد زود میرسد.»
o مترادف فارسی: «خبر بد تیزرو باشد.»
*
Schuld tötet den Mann.
*
Schulden und der Krebs sind unheilbare Übel.
* ترجمه: «قرض آدم را میکشد.»
* ترجمه: «قرض و سرطان دو مرض لاعلاج هستند.»
o مترادف فارسی: «قرض عمر آدم را کوتاه میکند.»
*
Schuster‚ bleib bei deinen Leisten.
* ترجمه: «جناب کفاش، با چرم خودت مشغول باش.»
o مترادف فارسی: «بهقدر شغل خود باید زدن لاف//که زردوزی نداند بوریاباف» نظامی
*
Schwarze Kühe geben auch weiße Milch.
* ترجمه: «گاوهای سیاه هم شیر سفید تولید میکنند.»
o مترادف فارسی: «گاو سیاه هم شیرش سفید است.»
*
Schweigendem Mund ist nicht zu helfen.
* ترجمه: «به دهانی که سکوت کند نمیتوان کمک کرد.»
o مترادف فارسی: «تا نگرید طفل کی نوشد لبن.» مولوی
*
Schweigen ist das Beste.
*
Schweigen ist der Deckel auf dem Hafen.
*
Schweigen schadet selten.
*
Schweigen und denken mag niemand kränken.
* ترجمه: «سکوت، بهترین است.»
* ترجمه: «سکوت سرپوش قابلمهاست.»
* ترجمه: «سکوت به ندرت زیانآور است.»
* ترجمه: «سکوت و تفکر کسی را مریض نکند.»
o مترادف فارسی: «خاموشی دویّم سلامت است.»
o مترادف فارسی: «سلامت در خموشی است.» قابوسنامه
o تمثیل: «مرد خاموش در امان خداست// آدمی از زبان خود بهبلا است» سعدی
o تمثیل: «خموشی پردهپوش راز باشد// نه مانند سخن غمّاز باشد» وحشی بافقی
*
Schwiegermutter, Teufels Unterfutter.
*
Schwiegermutter, Tigermutter.
* ترجمه: «مادرشوهر آستر لباس شیطان است.»
* ترجمه: «مادرشوهر، مادر ببر.»
o مترادف فارسی: «مادرشوهر ماره، بچهاش مارمولک؛ خواهرشوهر خاره، بچهاش خارخاسک.»
o مترادف فارسی: «مادرشوهر عقرب زیر فرش است.»
*
Sein Schäfchen ins Trockene bringen.
* ترجمه: «گوسفندان خود را به خشکی آوردن.»
o مترادف فارسی: «گلیم خود را از آب بیرون کشیدن.»
*
Sich regen, bringt Segen.
* ترجمه: «حرکت کردن برکت آورد.»
o مترادف فارسی: «برکت در حرکت است.»
*
Sich selbst kennen, ist die größte Kunst.
* ترجمه: «خودشناسی بزرگترین هنر است.»
o مترادف فارسی: «آنچه در علم بیش میباید// دانش ذات خویش میباید» اوحدی مراغهای
*
Sie ist meine Kragenweite.
* ترجمه: «او اندازه تنم است.»
o مترادف فارسی: « قبائیست که بر قامت من دوختهاند. (قبائیست بر قامت او دوخته)»
*
Sitze meinetwegen krumm, aber sprich gerade.
* ترجمه: «اگر مایلی کج بنشین اما راست حرف بزن.»
o مترادف فارسی: «کج بنشین اما راست بگو.»
*
Sorge, aber nicht zuviel, es geschieht doch, was Gott will.
* ترجمه: «زیاد غصه نخور، خواست خدا هرچه باشد همان میشود.»
o مترادف فارسی: «پس زانو منشین و غم بیهوده مخور// که ز غمخوردن تو رزق نگردد کم و بیش» حافظ
*
Sorge nicht für morgen.
* ترجمه: «غم فردا را نخور.»
o مترادف فارسی: «برو شادی کن ای یار دلافروز//غم فردا نشاید خورد امروز» سعدی
*
Stolz auf der Gasse, kein Heller in der Tasche.
* ترجمه: «در کوچه و خیابان سرافراز، اما در جیب یکشاهی هم ندارد.»
o مترادف فارسی: «هرچه داره بهبر داره، بهخونه دست خر داره.»
*
Stößigem Stier, wachsen kürzer Hörner.
* ترجمه: «گاو شاخزن شاخش کوتاه است.»
o مترادف فارسی: «خدا خر را شناخت، شاخش نداد.»
*
Suche, so wirst du finden.
* ترجمه: «جستجو کن، خواهی یافت.»
o مترادف فارسی: «جوینده یابندهاست.»
W
*
Was einen Anfang hat, muss auch ein Ende haben
*
Was einen Anfang nimmt, dem ist auch ein Ende bestimmt
* ترجمه: «آنچه که آغازی دارد باید انجامی هم داشته باشد.»
* ترجمه: «هرچیزی که شروع شود، پایانی هم بر او معین شدهاست.»
o مترادف فارسی: «هرچه بهآغازی بوده شود// طمع مدار ای پسر اندر بقاش» ناصرخسرو
o تمثیل: «ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست// هرچه آغاز ندارد نپذیرد انجام» حافظ
*
Wasser in den Rhein tragen
*
Wasser ins Meer (See) tragen
* ترجمه: «آب به رودخانه راین بردن.»
* ترجمه: «آب به دریا بردن.»
o مترادف فارسی: «زیره به کرمان بردن.»
o مترادف فارسی: «فلفل به هندوستان بردن.»
*
Wenn das Pferd zu alt ist, spannt man’s in den Karren
* ترجمه: «اسب که پیر شد او را به گاری میبندند.»
o مترادف فارسی: «مار که پیر شد قورباغه سوارش میشود.»
*
Wer den Baum gepflanzt hat, genießt selten seine Frucht
* ترجمه: «آنکه نهالی غرس کند، به ندرت از ثمره او بهرمند گردد.»
o مترادف فارسی: «دیگران کاشتند ما خوردیم، ما میکاریم دیگران بخورند.»
*
Wenn der Wolf altert, so reiten ihn die Krähen
* ترجمه: «گرگ که پیر شد، کلاغ سوارش میشود.»
o مترادف فارسی: «شیر که پیر شد، بازیچه شغال میشود.»
*
Wenn der Wolf alt wird, bellen ihn die Hunde
* ترجمه: «گرگ که پیر شد، سگ براش واق واق میکند.»
o مترادف فارسی: «تازی که پیر شد، از آهو حساب میبرد.»
*
Wer die bei Abend stiehlt, bringt sie bei Tag wieder
* ترجمه: «اگر او را شبانگاه بدزدند، در روشنایی روز پس میدهند.»
o مترادف فارسی: «مال بد بیخ ریش صاحبش.»
*
Wer will der Katze die Schelle umhängen
* ترجمه: «چهکسی میخواهد زنگوله را به گردن گربه بیندازد؟»
o مترادف فارسی: «زنگوله را که به گردن گربه میاندازد؟»