مبین که عهد مودت ز هر چه بود گسستم
پنجشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۴۴ ب.ظ
مبین که عهد مودت ز هر چه بود گسستم
کجا که با تو نبودم، کجا که بیتو نشستم
فرو گسستی اگر ذره ذره، ساز دل من
به پرده پرده هر نغمه نقش روی تو بستم
هوای نرگس مردم فریب تو نگذارد
بتی که در همه آفاق تا منش نپرستم
از آشیان ملامت چو مرغ آه پریدم
بر آستان ندامت چو گرد راه نشستم
خیال گردش چشم تو بود در سر و مردم
در این خیال، که من سرخوشم ز باده و مستم
شب فراق مرا بود ره به دامن محشر
اگر که دامن آه سحر نبود به دستم
نهان به سایه اندوهم آنچنان که ندانی
شب است، یا که ندامت، خیال، یا که منستم؟
به دوش ناز، نگاهت چو تکیه کرد، هماندم
امید عافیت از دور روزگار گسستم
هنوز نقش وجود مرا به پرده هستی
نبسته بود زمانه،که دل به مهر تو بستم
مهرداد اوستا