گــــــــــردو

دوش تا آتش می از دل پیمانه دمید

نیمشب صبح جهانتاب ز میخانه دمید 


روشنی بخش حریق مه و خورشید نبود

آتشی بود که از باده مستانه دمید

نمیدانم دلم دیوانهٔ کیست 

کجا آواره و در خانهٔ کیست 


نمیدونم دل سر گشتهٔ مو 

اسیر نرگس مستانهٔ کیست 

وا فریادا ز عشق وا فریادا
کارم به یکی طرفه نگار افتادا

گر داد من شکسته دادا دادا
ور نه من و عشق هر چه بادا بادا

گنجشک خرد گفت سحر با کبوتری

کآخر تو هم برون کن ازین آشیان سری


آفاق روشن است، چه خسبی به تیرگی

روزی بپر، ببین چمن و جوئی و جری

حال عالم سر بسر پرسیدم از فرزانه ای

گفت: یا خاکیست یا بادیست یا افسانه ای


گفتمش، آن کس که او اندر طلب پویان بود؟

گفت: یا کوریست یا کریست یا دیوانه ای

ای خواجه نمی‌بینی این روز قیامت را

ای خواجه نمی‌بینی این خوش قد و قامت را


دیوار و در خانه شوریده و دیوانه

من بر سر دیوارم از بهر علامت را

ز شبهاى دگر دارم تب غم بیشتر امشب

وصیت مى کنم باشید از من با خبر امشب


مباشید اى رفیقان امشب دیگر ز من غافل

که از بزم شما خواهیم بردن درد سر امشب

رول بوقلمون، مخصوص چربی خون بالا

گوشت بوقلمون نسبت به گوشت مرغ و گاو دارای چربی کمتری است. در واقع بیشتر چربی آن روی پوستش است. بنابراین کسانی که چربی خون بالایی دارند، سینه بوقلمون گزینه خوبی برای آنهاست.

این مقدار مواد غذایی برای ۲ نفر است.

مواد لازم برای تهیه رول بوقلمون، غذایی مخصوص چربی خون بالا

ابوجعفر محمد بن موسای خوارزمی ریاضیدان، ستاره‌شناس ، فیلسوف ، جغرافی دان و مورخ شهیر ایرانیِ دوره عباسیان است. سال تولد و مرگ او به طور دقیق مشخص نیست .

 وی قبل از سال ۱۸۵ قمری در خوارزم چشم به جهان گشود. 

زندگینامه:ابن ندیم و ابن قِفطی دو مورخ مسلمان اصالت او را از خوارزم می دانند و لقب وی

مردی در کنار جاده ای ، دکه ای درست کرد و در آن ساندویچ می فروخت.

چون گوشش سنگین بود، رادیو نداشت، چشمش هم ضعیف بود، بنابراین روزنامه هم نمی خواند.

او تابلویی بالای سر خود گذاشته بود و محاسن ساندویچ های خود را شرح داده بود.

خودش هم کنار دکه اش می ایستاد و مردم را به خریدن ساندویچ تشویق می کرد

امروز گزافی ده آن باده نابی را

برهم زن و درهم زن این چرخ شتابی را


گیرم قدح غیبی از دیده نهان آمد

پنهان نتوان کردن مستی و خرابی را

مواد لازم برای املت رژیمی ۱۵۰ کالری :

تخم مرغ : ۱ عدد
آرد سبوس دار : ۱ قاشق سرخالی

بر روی دل افروزت هر کو نظر اندازد

چون شمعش اگر سوزی با سوز درون سازد


با هر که ز طنازی یک لحظه بپردازی

بیکار ز خویش آید با عقل نپردازد

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله :

لأملُ رَحمةٌ لاُِمّتی ، و لَوْ لا الأملُ ما أرْضَعَتْ والِدَةٌ وَلَدَها، و لا غَرَسَ غارِسٌ شَجَرا .

آرزو، براى امت من رحمت است. و اگر آرزو نبود ، هیچ مادرى فرزند خود را شیر نمى داد و هیچ باغبانى درختى بر نمى نشاند.

آه می بینم، می بینم
تو به اندازه تنهایی من خوشبختی

من به اندازه زیبایی تو غمگینم
چه امید عبثی

روزی حضرت عیسی (ع) از صحرایی می گذشت.

در راه به عبادتگاهی رسید که عابدی در آنجا زندگی می کرد.


حضرت با او مشغول سخن گفتن شد.

در این هنگام جوانی که به انجام کارهای زشت مشهور بود از آنجا گذشت.

کسانی که شما را دوست دارند حتی اگر هزار دلیل برای رفتن داشته باشند ترکتان نخواهند کرد

آنها یک دلیل برای ماندن خواهند یافت

===============

زبان استخوانی ندارد اما آنقدر قوی هست که بتواند قلبی را بشکند

مراقب حرفهایتان باشید

تا کجا می برد این نقش به دیوار مرا ؟ 

ـ تا بدانجا که فرو می ماند 


  چشم از دیدن و 

         لب نیز زگفتار مرا 

ساکن گلخن شدم تا صاف کردم سینه را

دادم از خاکستر گلخن صفا آیینه را


پیش رندان حق شناسى در لباسى دیگر است

پر به ما منماى زاهد خرقه پشمینه را

این سوپ در واقع از سوپ مرغ و نودل الهام گرفته شده است و سرشار از سبزیجاتی مانند هویج، کرفس، پیاز و فلفل دلمه ای می باشد. سبزیجات را هم می توانید به صورت منجمد استفاده کنید و هم تازه.

مواد لازم برای سوپ رژیمی مرغ و پاستا

در روستاهای استان مرکزی پس از رفتن چهل روز از زمستان چوپانان جشن ناقالی را برگزار می کردند.

 در این جشن که در آن بازی محلی کوسه ناقالی انجام می شود بدین شکل که در روز دهم بهمن ماه گروهی از افراد که چوپان جقله و گی رو وتعدادی دیگرآن را تشکیل میدادند به عنوانهای (کوسه) (عروس) و( تگه) بودند.

روزی حضرت موسی (ع)رو به بارگاه ملکوتی خداوند کرد و از درگاهش درخواست نمود:بار الها، می خواهم بدترین بنده ات را ببینم.

ندا آمد: صبح زود به در ورودی شهر برو. اولین کسی که از شهر خارج شد، او بدترین بنده ی من است.

برد دزدی را سوی قاضی عسس

خلق بسیاری روان از پیش و پس


گفت قاضی کاین خطاکاری چه بود

دزد گفت از مردم آزاری چه سود

خیلی کوچک بودم، اولین خانواده ای که در محلمان تلفن خرید ما بودیم.

هنوز جعبه قدیمی و گوشی سیاه و براق تلفن که به دیوار وصل شده بود به خوبی در خاطرم مانده. قد من کوتاه بود و دستم به تلفن نمی رسید ولی هر وقت که مادرم با تلفن حرف می زد 

می ایستادم و گوش می کردم و لذت می بردم. بعد از مدتی کشف کردم که موجودی عجیب در این جعبه جادویی زندگی می کند که همه چیز را می داند. اسم این موجود " اطلاعات لطفا " بود،

بی نشان گردم اگر از تو نشانی نرسد

مرده باشم اگرم مژده جانی نرسد


آه از تلخی آن حال کز آن شیرین لب

بهر دلجوئی من شهد بیانی نرسد