گــــــــــردو

– هیچ دشمنی برای انسان٬ ستمگرتر از نفس او نیست.

– « از کمال سعادت٬ تلاش در راه مصلحت عموم مردم است.»


– «مردم، چیزى از دنیایشان را براى اصلاح آخـرتشان فرو نگذاشتند، مگر آن که خداوند سبحان، بهتر از آن چیز را عوضشان داد.»

نمی دونی، نمی دونی وقتی چشمات پر خوابه،

به چه رنگه، به چه حاله


مثل یک جام شرابه

نمی دونی ، نمی دونی چه عمیقه ، چه سخنگو مثل اشعار مسیحایی حافظ ،


چون تو جان منی ای جان چکنم جان و جهانرا

چو منم زنده بعشقت چه کشم منت جانرا


چو رسد از تو جراحت بود آن منت و راحت

بدو صد لابه از آن رو طلبم زخم سنان را

 ﭘﺪﺭﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻏﺬﺍﯼ ﺷﺐ ﺑﻪ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﺑﺮﺩ .ﭘﺪﺭ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﯿﺮ ﻭ ﺿﻌﯿﻒ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﺮﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ .

ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺍﺭﻥ ﺑﺎ ﺣﻘﺎﺭﺕ ﺑﺴﻮﯼ ﻣﺮﺩ ﭘﯿﺮ ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ، ﻭ ﭘﺴﺮﺵ ﻫﻢ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺑﻮﺩ .

ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻏﺬﺍﯾﺸﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﭘﺴﺮ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﺧﺠﻞ ﻫﻢ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ،

صبحدم، تازه گلی خودبین گفت

کاز چه خاک سیهم در پهلوست


خاک خندید که منظوری هست

خیره با هم ننشستیم، ای دوست

در باغ طبیعت بفشردیم قدم را

چیدیم و گذشتیم،گل شادی و غم را


نوبت به من افتاد، بگویید که دوران

آرایشی از نو بکند مسند جم را

این سالاد برای کسانی که رژیم گیاهی دارند بسیار مفید است و می تواند انواع مایحتاج آن ها را تامین کند سالاد یونانی سالادی اصیل و خوشمزه و سنتی است و امتحان آن خالی از لطف نیست

برای درست کردن سالاد یونانی به مواد تازه احتیاج دارید. نگاهی به یخچال بیندازید، احتمالا خیلی از مواد تازه را باید در این سالاد استفاده کنید. راز این سالاد یونانی خوشمزه و اصیل، استفاده کردن از مواد اولیه تازه است.

تا به کی جان کندن اندر آفتاب؟ ای رنجبر!
ریختن از بهر نان از چهره آب، ای رنجبر!

زین همه خواری که بینی زآفتاب و خاک و باد
چیست مزدت جز نکوهش با عتاب؟ ای رنجبر!

مپرس شادی من حاصل از کدام غم است 

که پشت پرده عالم هزار زیر و بم است 


زیان اگر همه سود آدم از دنیا ست 

جدال خلق چرا بر سر زیاد و کم است 

ای آن که غمگنی و سزاواری

وندر نهان سرشک همی باری


از بهر آن کجا ببرم نامش

ترسم ز بخت انده و دشواری

برای تهیه یک دسر زیبا و شگفت انگیز به مواد زیادی احتیاج ندارید، تنها یک بسته پودر ژله ی لیمو و آلوئه ورا و کمی شیر کافیست تا همه اهل خانه را با هنرتان به وجد بیاورید.


مواد اولیه:

مردی چوپان از دهکده ای دوردست، تعدادی گوسفند را با زحمت زیاد به دهکده شیوانا آورد و آنها را داخل حیاط مدرسه رها کرد و نزد شیوانا رفت و در جلوی جمع شاگردان با صدای بلند گفت:

«چون شنیده بودم که شاگردان این مدرسه اهل علم و معرفت هستند تعدادی از درشت‌ترین و پروارترین گوسفندهای گله‌ام را برای مدرسه آورده‌ام تا برایم دعا کنید که برکت گله‌ام بیشتر شود.»

ای خوشا خاطر ز نور علم مشحون داشتن

تیرگیها را ازین اقلیم بیرون داشتن


همچو موسی بودن از نور تجلی تابناک

گفتگوها با خدا در کوه و هامون داشتن

بار فراق بستم و ، جز پاى خویش را

کردم وداع جمله اعضاى خویش را


گویى هزار بند گران پاره مى کنم

هر گام پاى بادیه پیماى خویش را

مواد لازم:


فندق ۱٫۵ لیوان

سفیده تخم مرغ ۲ عدد


کشمش ۱/۲ لیوان

شکر ۱لیوان

هرروز با انبوهی از غـــم‌‌های کوچک

گم می شوم در بین آدم‌‌های کوچک


سرمایی احساس من مشتی دوبیتی‌ست

عمری‌ست می بالـم به این غم‌‌های کوچک

راه خــــود رو کــــه دیگــران رفتن

نه چنـــان رو که دیگــــران رفتنـد


بــه تــو دادنــــد چون نگــاه نوین

جســــتجو کـــن بجــو راه نویــن

ای قوم به حج رفته کجایید کجایید

معشوق همین جاست بیایید بیایید


معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار

در بادیه سرگشته شما در چه هوایید

سهـمـی کـه مــرا دلـبــر خـبّــاز دهـد / نه از سر کینه کز سر نـــــــاز دهد

در چنگ غمش بمانده ام همچو خمیر / ترسم که به دست آتشم باز دهد

* * *

زیبــــا بت کفشگر چو کفش آراید / هر لحظه لب لعل بر آن می ساید

کفشی که ز لعل و شکرش آراید / تـــاج سر خورشیـد فلک را شـایـد

نه رسم دیر و نه آئین کعبه میدانی

ندانمت چه کسی، کافری، مسلمانی


بمال و جاه چه نازی، که شخص نمرودی

بخورد و خواب چه سازی که نفس حیوانی

مرا عاشق چنان باید که هر باری که برخیزد

قیامت‌های پرآتش ز هر سویی برانگیزد


دلی خواهیم چون دوزخ که دوزخ را فروسوزد

دو صد دریا بشوراند ز موج بحر نگریزد

وقتی دل سودایی می رفت به بستانها 

بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحانها 


گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل 

تا یاد تو افتادم از یاد برفت آنها 

دعاى سمات معروف به دعاى شبّور که مستحب است خواندن آن در ساعت آخر روز جمعه و مخفى نماند که این دعا از ادعیه مشهوره است و اکثر علماى سلف بر این دعا مواظبت مى ‏نموده ‏اند

و در مصباح شیخ طوسى و جمال الاسبوع سید بن طاوس و کتب کفعمى به سندهاى معتبر از جناب محمد بن عثمان عمروی رضوان الله علیه که از نواب حضرت صاحب

ساقیا از سر بنه این خواب را 

آب ده این سینه پر تاب را 


جام می را آب آتش بار کن 

از صراحی دیده خون بار کن 

صبح بی‌تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد 

بی‌‌تو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد

 

بی‌تو می‌گویند تعطیل است کار عشقبازی 

عشق اما کی خبر از شنبه و آدینه دارد