گــــــــــردو

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عبدالواسع جبلی» ثبت شده است

به فر دولت میمون به فضل ایزد داور

به فال فرخ اختر به سعی گنبد اخضر


همه عالم ز مشرق تا به مغرب کرد مستخلص

معزالدین و الدنیا خداوند جهان سنجر

بر ماه روشن از شب تاری علم کشید

وز مشک سوده بر گل سوری رقم کشید


زنجیره‌ای ز قیر و طرازی ز غالیه

بر عارض چو ماه و رخ چون بقم کشید

ای عارض تو چون گل و زلف تو چو سنبل
من شیفته و فتنه بر آن سنبل و آن گل

زلفین تو قیریست برانگیخته از عاج
رخسار تو شیریست برآمیخته با مل

نگار من چو بر سیمین میان زرین کمر بندد

هر آن کاو را ببیند کی دل اندر سیم و زر بندد


طمع باید برید از جان شیرین چون من آن کس را

که بیهوده دل اندر عشق آن شیرین پسر بندد