گــــــــــردو

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عطار نیشابوری» ثبت شده است

گر سخن بر وفق عقل هر سخنور گویمی

شک نبودی کان سخن بر خلق کمتر گویمی


راز عالم در دلم، گنگم ز نااهلی خلق

گر تو را اهلیتی بودی تو را بر گویمی

کیست حق را و پیمبر را ولی

آن حسن سیرت حسین بن علی            


آفتاب آسمان معرفت

آن محمد صورت و حیدر صفت

مردی از دیوانه ای پرسید: «اسم اعظم خدا را می دانی؟»

دیوانه گفت: «نام اعظم خدا، نان است اما این را جایی نمی توان گفت»


مرد گفت: «نادان! شرم کن! چگونه اسم اعظم خدا، نان است؟»

ندارد درد من درمان دریغا//بماندم بی سر و سامان دریغا

درین حیرت فلک ها نیز دیر است//که می‌گردند سرگردان دریغا


درین دشواری ره جان من شد//که راهی نیست بس آسان دریغا

فرو ماندم درین راه خطرناک//چنین واله چنین حیران دریغا

ما مست شراب جان فزاییم

سرخوش ز مِی ِگره گشاییم


در کنج شرابخانه گنجی است

ما طالب گنج کنجهاییم