گــــــــــردو

نه کفر شناسد دل حیران و نه دین را

شنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۱۰ ب.ظ

نه کفر شناسد دل حیران و نه دین را

از نقش چپ و راست خبر نیست نگین را


هر چند حجاب تو زبان بند هوسهاست

زنهار ز سر باز مکن چین جبین را


چشم تو به دل فرصت نظاره نبخشد

این صید ز صیاد گرفته است کمین را


هر جا لب لعل تو به گفتار درآید

در آب گهر غوطه دهد مغز زمین را


آخر که ترا گفت که از خانه خرابان

تنها کنی آباد همین خانه زین را؟


آسوده بود عشق ز بی تابی عاشق

از زلزله خاک چه غم چرخ برین را؟


مگذار به لعل تو فتد چشم هوسناک

کاین ابر بود ریگ روان آب نگین را


می ترسم ازان چشم سیه مست که آخر

از راه برد صائب سجاده نشین را

 

غزل شمارهٔ ۸۱۴


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی