گــــــــــردو

رفته رفته این بزرگیها به بازی می‌کشد

يكشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۵:۴۲ ب.ظ

رفته رفته این بزرگیها به بازی می‌کشد 

زنش زاهد هر طرف آخر درازی می‌کشد 


اندس تا از حساب آنسوگذشتی رفته‌ای 

دل نفس در کارگاه شیشه‌سازی می‌کشد 


نی شرابی دارد این محفل نه دور ساغری 

مست تا مخمور یکسر خودگدازی می‌کشد 


خلق درکار است تا پیش افتد از دست امل 

وهم میدانها به ذوق هرزه تازی می‌کشد 


میهمان عبرتی زین گرد خوان غافل مباش 

آب و نان اینجا به بولی و به رازی می‌کشد 


تا نفس باقست با آلایش افتادست کار 

دیده تا دل زحمت رخت نمازی می‌کشد 


شمع را دیدیم روشن شد رموز انجمن 

هر سر اینجا آفت گردون فرازی می‌کشد 


پاس آب رو غنیمت دان که گل هم در چمن 

ازکم‌آبی خجلت رنگ پیازی می‌کشد 


صورت آفاق اگر آشفته دیدی دم مزن 

بیدل این تصویرکلک بی‌نیازی می‌کشد 




میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی - غزل شماره 1245



 

  • ۹۴/۱۲/۱۶
  • blogo

بیدل دهلوی

غزل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی