گــــــــــردو

نعل بیگانه/آمدم از گرد راه گرم و عریق ریز

سه شنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۱۶ ب.ظ

آمدم از گرد راه گرم و عریق ریز 

س سوخته پیشانیم ز تابش خورشید 


مرکب آشفته یال خانه شناسم 

سم به زمین می زند که : در بگشایید 


آمده ام تا به پای دوست بریزم 

بسته به ترکم شکار کبک و کبوتر 


پاس چنین تحفه خندهایست که اینک 

می بردم یاد رنج و خستگی از سر 


دست نیازم گرفته حلقه در را 

سینه ام از شور و شوق در تب و تابست 


در بگشایید ! شیهه می کشد اسبم 

خسته سوارم هنوز پا به رکابست 


اما در بسته است صامت و سنگین 

سینه جلو داده است : یعنی برگرد 


از که پرسم دوای این تب مرموز

به چه گشایم زبان این در نامرد 


پاسخ شومی در این سکوت غریب است 

دل به زبانی تپد که : دیر رسیدم 


چشم غرورم سایه شد رگم افسرد 

ماند ز پرواز بال مرغ امیدم

 

شیهه بکش اسب من ! اگرچه به نیرنگ 

کس سر پاسخ ندارد از پس این در 


خواهم آگه شوم که فرجامش چیست 

بازی مرموز این سکوت فسونگر 


جمله مگر مرده اند ؟

س می پیچد دود 


زندگی گرم را پیام و پیمبر 

پس چه فسونیست ؟


آه ... اینجا ... پیداست 

نعل سمند دگر فتاده به درگاه 


اسب سوار دگر گذشته از این در 

ریخته پرهای نرم کبک و کبوت


  • ۹۵/۰۱/۰۳
  • blogo

منوچهر آتشی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی