گــــــــــردو

اگرچه راه بسى بود تا من از آتش

دوشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۲۷ ب.ظ

اگرچه راه بسى بود تا من از آتش

دلم بسوخت ز عشق تو چون تن از آتش


ز سوز عشق تو در سینه چو کوره من

دلم گرفت حرارت چو آهن از آتش


ز باد دم شودش سیم و زر روان چون آب

اثرپذیر چو شد خاک معدن از آتش


ز باد سرد کز آن کوى آورد خاکى

چو آب گرم فتد جوش در من از آتش


بعشق دانه دل را چو کاه داد بباد

دلم اگرچه نگه داشت خرمن از آتش


نبود ایمن از آفات، در گریخت بعشق

ندیده ام که کند عود مأمن از آتش


چو بستدش ز جهان و بخود گرفتش عشق

چو ماهى است که کردست مسکن از آتش


اگرچه شمع سر اندر دهان گاز نهاد

گرفت نور و برافراخت گردن از آتش


دل مجرد از آفات غیر محفوظست

که بى فتیل سلیم است روغن از آتش


ز کار عشق بتن رنج مى رسد آرى

مدام دود بود قسم گلخن از آتش


نصیب دیده من از رخ تو حرمانست

همیشه دود خورد چشم روزن از آتش


بنور عشق کند حسن همچو گلشن دل

بلى چراغ کند خانه روشن از آتش


بعشق راه توان یافت سوى تو که کلیم

ببرد راه بوادى ایمن از آتش


  • ۹۵/۰۲/۲۷
  • blogo

سیف فرغانی

غزل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی