گــــــــــردو

نفرین ابد بر تو که آن ساقی چشمت

چهارشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۵۰ ق.ظ

نفرین ابد بر تو که آن ساقی چشمت

دردی کش خمخانه تزویر و ریا بود 


پرورده مریم هم اگر چشم تو میدید

عیسای دگر میشد وغافل زخدا بود


نفرین ابد بر تو که از پیکر عمرم

نیمی که روان داشت جدا کردی و رفتی


نفرین ابد بر تو که این شمع سحر را

در رهگذر باد رها کردی و رفتی


نفرین به ستایشگرت از روز ازل باد 

کاین گونه تو را غره به زیبایی خود کرد


پوشیده ز خاک آینه حسن تو گردد

کاین گونه تو را مست ز شیدایی خود کرد


این بود وفاداری و این بود محبت؟ 

ایکاش نخستین سخنت رنگ هوس داشت


ای کاش که آن محفل دلساده فریبت

بر سر در خود مهر و نشانی ز قفس داشت


دیوانه برو ورنه چنان سخت ببوسم 

      لبهای تو می ریخته را کز سخن افتی


دیوانه برو ورنه چنان سخت خروشم

تا گریه کنان آیی و در پای من افتی


دیوانه برو تا نزدم چنگ به گیسوت

صورتگر تو زحمت بسیار کشیده


تا نقش تو را با همه نیرنگ به صد رنگ

چون صورت بی روح به دیوار کشیده


تنها بگذارم که در این سینه دل من

یک چند لب از شکوه بیهوده ببندد 


بگدار که این شاعر دلخسته هم از رنج

یک لحظه بیاساید و یکبار بخندد


ساکت بنشین تا بگشایم گره از روی

در چهره من خستگی از دور هویداست


آسوده گذارم که در این موج سرشکم

گیسوی بهم ریخته بر دوش تو پیداست


من عاشق احساس پر از آتش خویشم

خاکستر سردی چو تو با من ننشیند


باید تو ز من دور شوی تا که جهانی

این آتش پنهان شده را باز ببیند 


" معینی کرمانشاهی"

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی