گــــــــــردو

آمده‌ام که سر نهم عشق تو را به سر برم

دوشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۲ ب.ظ

آمده‌ام که سر نهم عشق تو را به سر برم

ور تو بگوییم که نی نی شکنم شکر برم


آمده‌ام چو عقل و جان از همه دیده‌ها نهان

تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم


آمده‌ام که ره زنم بر سر گنج شه زنم

آمده‌ام که زر برم زر نبرم خبر برم


گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن

گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم


اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم

اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم


آنک ز زخم تیر او کوه شکاف می کند

پیش گشادتیر او وای اگر سپر برم


گفتم آفتاب را گر ببری تو تاب خود

تاب تو را چو تب کند گفت بلی اگر برم


آنک ز تاب روی او نور صفا به دل کشد

و آنک ز جوی حسن او آب سوی جگر برم


در هوس خیال او همچو خیال گشته‌ام

وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم


این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من

گفت بخور نمی‌خوری پیش کسی دگر برم


مولوی/غزل شماره 1403

  • ۹۴/۰۹/۰۹
  • blogo

غزل

مولانا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی