گــــــــــردو

همه مشتِ خار گشتم که زنی شرارم امشب

دوشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۴، ۱۰:۲۰ ق.ظ

همه مشتِ خار گشتم که زنی شرارم امشب

به هوا دهی، فشانی همه جا غبارم امشب


 همه دامها گسستم، همه بندها شکستم

زجهان و جان برستم که کنی شکارم امشب


 چو شکسته آن درایم که زکاروان جدایم

همه سوزم و نوایم که بری به کارم امشب


 تویی آن رمیده شهباز که به عرشیان کنی ناز

من و این شکسته پرواز که سری بر آرم امشب


 نَیِ شعله آفرینت تب و تاب زندگی داشت

شرری که پاک سوزد، من و مشت خارم امشب


 نه متاع هر دو عالم، نه دل است مایه، مارا

چه در این قمارخانه به گرو گذارم امشب؟


 زچه ای فراتر از مه، زچه ای برین تر از مهر،

نشود که سر به به پایت نفسی گذارم امشب؟


به دیار ناشناسان چه رهی است پُر خم و پیچ

دل درد مند نالان به کجا سپارم امشب؟


چه شرارها که افسرد، چه امیدها به دل مرد

که کند چراغ، روشن به سر مزارم امشب؟


 نه زمانه را سکونی، نه سپهر را مداری

به کجا قرارم گیرد دل بیقرارم امشب؟


نچکد ز خامه حرفی که پیام دل گذارد

گلوی قلم به سختی چقدر فشارم امشب؟


  • ۹۴/۰۹/۲۳
  • blogo

خلیل الله خلیلی

غزل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی