گــــــــــردو

گریه را به مستی بهانه کردم

دوشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۴۲ ب.ظ

گریه را به مستی بهانه کردم

شکوه ها ز دست زمانه کردم

آستین چو از چشم برگرفتم

سیل خون به دامان روانه کردم


از چه روی چون ارغنون ننالم

از جفایت ای چرخ گردون ننالم

چون نگریم از درد و چون ننالم

دزد را چو محرم به خانه کردم

دالا خموشی چرا چو خم نجوشی چرا

برون شد از پرده راز تو پرده پوشی چرا

همچو چشم مستت جهان خراب است

از چه روی ، روی تو در حجاب است

رخ مپوش کاین دور، دور انتخاب است

من ترا به خوبی نشانه کردم

دالا خموشی چرا چو خم نجوشی چرا

برون شد از پرده راز تو پرده پوشی چرا

باغبان چه گویم به ما چه کرد

کینه های دیرین برملا کرد

دست ما زدامان گل جدا کرد

تا به شاخ گل آشنا کردم

دالا خموشی چرا چو خم نجوشی چرا

برون شد از پرده راز تو پرده پوشی چرا

  • ۹۴/۰۹/۲۳
  • blogo

عارف قزوینی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی