گــــــــــردو

به انتظار نبودی ز انتظار چه دانی ؟

دوشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۲۷ ب.ظ

به انتظار نبودی ز انتظار چه دانی ؟

تو بیقراری دلهای بیقرار ، چه دانی ؟


نه عاشقی که بسوزی، نه بیدلی که بسازی

تو مست باده نازی ، از این دو کار ، چه دانی ؟


هنوز غنچه نشکفته ای به باغ وجودی

تو روزگار گلی را که گشته خوار چه دانی ؟


تو چون شکوفه خندان و من چو ابر بهاران

تو از گریستن ابر نو بهار چه دانی ؟


چو روزگار بکام تو لحظه لحظه گذشته

ز نامرادی عشاق روزگار چه دانی ؟


درون سینه نهانت کنم زدیده مردم

تو قدر این صدف ای در شاهوار ، چه دانی ؟


تو سربلند غروری و من خمیده قد از غم

ز بید این چمن ای سرو باوقار چه دانی ؟


تو خود عنان کش عقلی و دل بکس نسپاری

زمن که نیست ز خود هیچم اختیار ، چه دانی ؟


رحیم معینی کرمانشاهی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی