گــــــــــردو

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هاتف اصفهانی» ثبت شده است

ای که در جام رقیبان می پیاپی می‌کنی

خون دل در ساغر عشاق تا کی می‌کنی


می‌نوازی غیر را هر لحظه از لطف و مرا

دم بدم خون در دل از جور پیاپی می‌کنی

من پس از عزت و حرمت شدم ار خار کسی

کار دل بود که با دل نفتد کار کسی


دین و دنیا و دل و جان همه دادم چه کنم

وای بر حال کسی کوست گرفتار کسی

شستم ز می‌در پای خم، دامن ز هر آلودگی

دامن نشوید کس چرا، زابی بدین پالودگی


می‌گفت واعظ با کسان، دارد می و شاهد زیان

از هیچکس نشنیده‌ام حرفی بدین بیهودگی

شکست پیر مغان گر سرم به ساغر می

عجب مدار که سرها شکسته بر سر می


ستم به ساغر می‌شد نه بر سر من اگر

شکست بر سر من می فروش ساغر می

آن کمان ابرو کند چون میل تیرانداختن

ناوک او را نشان می‌باید از جان ساختن


سروران چون گو به پای توسنش بازند سر

چون کند آن شهسوار آهنگ چوگان باختن

جان به جانان کی رسد جانان کجا و جان کجا

ذره است این، آفتاب است، آن کجا و این کجا


دست ما گیرد مگر در راه عشقت جذبه‌ای

ورنه پای ما کجا وین راه بی‌پایان کجا