گــــــــــردو

گر مدعی نه‌ای غم جانان به جان طلب

جمعه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۲۸ ب.ظ

گر مدعی نه‌ای غم جانان به جان طلب

جان چون به شهر عشق رسد نورهان طلب


خون خرد بریز و دیت بر عدم نویس

برگ هوا بساز و نثار از روان طلب


دی یاسجی ز ترکش جانانت گم شده است

دل و اشکاف و یاسح او در میان طلب


گر نیست گشتی از خود و با تو توئی نماند

از نیستی در آینهٔ دل نشان طلب


تا از طلب به یافت رسی سالهاست راه

بس کن حدیث یافت طلب را به جان طلب


خاقانیا پیاده شو از جان که دل توراست

بر دل سوار گرد و فلک در عنان طلب


اقطاع این سوار ورای خرد شناس

میدان این براق برون از جهان طلب

  • ۹۴/۱۱/۲۳
  • blogo

خاقانی

غزل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی