گــــــــــردو

نامسلمان پسری خون دلم خورد چو آب

جمعه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۴، ۰۲:۰۱ ب.ظ

نامسلمان پسری خون دلم خورد چو آب 

که به مستی دل مرغان حرم کرده کباب 


کار بر مرغ دلم در کف طفلی شده است 

آن چنان تنگ که گلشن بودش چنگ عقاب 


شاهد عشق حریفیست که گر یابد دست 

می‌کند دست به خون ملک‌الموت خضاب 


چهره هجر به خواب آید اگر عاشق را 

کشدش خوف به مهد اجل از بستر خواب 


لرزه بر دست نسیم افتد اگر برگیرد 

به سر انگشت خیال از رخ او طرف نقاب 


تو که داری سر شاهنشهی کشور دل 

فکر ملک دل ما کن که خرابست خراب 


محتشم را دم آبی چو ز تیغت دادی 

دم دیگر به چشانش که ثوابست ثواب 


محتشم کاشانی--غزل شماره ۴۶



 

  • ۹۴/۱۲/۱۴
  • blogo

غزل

محتشم کاشانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی