گزیده ای از رباعیات مهستی گنجه ای بخش (۲)
گفتـی که : بدان رُخان زیبـا که مراست / چون خلد وثاق تو نخواهم آراست!
امروز در این زمانه خود زهره که راست؟ / تا گوید کان خلاف گفتی، یا راست!
@@@@@@@@@
از رنگ رخ تو گل عجب شرمگن است / وز طعم لبت بُتـا، رطب شرمگن است
هر بی ادبی که در سرت هست، مکن / کز بی ادبی هات ادب شرمگن است
@@@@@@@@@@@@
با خصم منت همیشه دمسازی هاست / با ما سخنت ز روی طنازی هاست
از عـزّ خود و ذلّت من بیش منـاز / کاندر پس پرده ی فلک بازیهاست
@@@@@@@@@@@@@@@
امشب شب هجران و وداع و دوری است / فردا، دل را بدین سبب رنجوری است
ای دل تو همی سوز، تو را فرمان است / وی دیده تو خون گِری، تو را دستوری است!
@@@@@@@@@@@@@@@@
دوشم بگرفت آن نگــار سرمست / کز دست من دلشده نتوانی جست
گفتم که: شب است دستم از دست بدار / تا با تو نگیردم کسی دست به دست!
@@@@@@@@@@@@
دی وقت سحر بلبل شوریده ی مست / می آمد و بهر مژده جان بر کف دست
می گفت نسیم را که : از بهـر خدا / آوازه ی گل در انجمن، چیزی هست؟
@@@@@@@@@@@@@@@
آن خال که بر گردن مردافکن توست / همواره مغمّـز تن پُـر فن توست
تا ظن نبری که آن نشان از تن توست / آن خون دل من است در گردن توست!
@@@@@@@@@@@@@@@@
چندان که بخواهی غم و رنجوری هست / در دوستی اَت، و آفت مهجوری هست
هنگام وداع است، چه می فرمایی؟ / یک ساعته دیدار تو، دستوری هست؟
@@@@@@@@@@@@@@@@
با روی خوشت گل و سمن چیزی هست؟ / با قامت تو سرو چمن چیزی هست؟
بلبل به زبان حال با گل می گفت: / کآوازه ی گل در انجمن، چیزی هست؟
@@@@@@@@@@@@@@@@@@
آوازه ی گل، در انجمن چیزی هست؟ / طفل است و، دریده پیرهن، چیزی هست؟
خوی کرده و سرخ گشته و شرم زده / مشتی زر خرده در دهن، چیزی هست؟