گــــــــــردو

گزیده ای از رباعیات مهستی گنجه ای بخش (۲)

سه شنبه, ۳ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۲۲ ب.ظ

گفتـی که : بدان رُخان زیبـا که مراست / چون خلد وثاق تو نخواهم آراست!

امروز در این زمانه خود زهره که راست؟ / تا گوید کان خلاف گفتی، یا راست!


 @@@@@@@@@


از رنگ رخ تو گل عجب شرمگن است / وز طعم لبت بُتـا، رطب شرمگن است

هر بی ادبی که در سرت هست، مکن / کز بی ادبی هات ادب شرمگن است


 @@@@@@@@@@@@


با خصم منت همیشه دمسازی هاست / با ما سخنت ز روی طنازی هاست

از عـزّ خود و ذلّت من بیش منـاز / کاندر پس پرده ی فلک بازیهاست


 @@@@@@@@@@@@@@@


امشب شب هجران و وداع و دوری است / فردا، دل را بدین سبب رنجوری است

ای دل تو همی سوز، تو را فرمان است / وی دیده تو خون گِری، تو را دستوری است!


 @@@@@@@@@@@@@@@@


دوشم بگرفت آن نگــار سرمست / کز دست من دلشده نتوانی جست

گفتم که: شب است دستم از دست بدار / تا با تو نگیردم کسی دست به دست!


 @@@@@@@@@@@@


دی وقت سحر بلبل شوریده ی مست / می آمد و بهر مژده جان بر کف دست

می گفت نسیم را که : از بهـر خدا / آوازه ی گل در انجمن، چیزی هست؟


 @@@@@@@@@@@@@@@


آن خال که بر گردن مردافکن توست / همواره مغمّـز تن پُـر فن توست

تا ظن نبری که آن نشان از تن توست / آن خون دل من است در گردن توست!


 @@@@@@@@@@@@@@@@


چندان که بخواهی غم و رنجوری هست / در دوستی اَت، و آفت مهجوری هست

هنگام وداع است، چه می فرمایی؟ / یک ساعته دیدار تو، دستوری هست؟


 @@@@@@@@@@@@@@@@


با روی خوشت گل و سمن چیزی هست؟ / با قامت تو سرو چمن چیزی هست؟

بلبل به زبان حال با گل می گفت: / کآوازه ی گل در انجمن، چیزی هست؟


 @@@@@@@@@@@@@@@@@@


آوازه ی گل، در انجمن چیزی هست؟ / طفل است و، دریده پیرهن، چیزی هست؟

خوی کرده و سرخ گشته و شرم زده / مشتی زر خرده در دهن، چیزی هست؟


رباعیات مهستی مندرج در نزهة المجالس
  • ۹۴/۰۹/۰۳
  • blogo

مهستی گنجه ای

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی