گــــــــــردو

تن رهاکن در طریق عاشقی تا جان شوی

سه شنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۴۹ ب.ظ

تن رهاکن در طریق عاشقی تا جان شوی

جان فدای عشق جانان کن که تا جانان شوی


در خرابات مغان مستانه خود را در فکن

پند رندان بشنو و می نوش می تا آن شوی


گر گدای حضرت سلطان من باشی چو من

لطف او بنوازدت ای شاه من سلطان شوی


آفتاب حسن او مجموع عالم را گرفت

غیر او پیدا نبینی گر ز خود پنهان شوی


گر برآئی بر سر دار فنا منصور وار

حاکم ملک بقا و میر سرمستان شوی


زاهد مخمور را بگذار و با رندان نشین

تا حریف مجلس رندان و سرمستان شوی


جز طریق نعمت الله در جهان راهی مرو

ور روی راه دگر می دان که سرگردان شوی


شاه نعمت‌الله ولی // غزل 1551

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی