گــــــــــردو

آی آدمها ، که بر ساحل نشسته شاد و خندانید

یک نفر در آب دارد می‌سپارد جان


یک نفر دارد که دست و پای دائم می‌زند

روی ِ این دریای ِ تند و تیره و سنگین که می‌دانید


آن زمان که مست هستید

از خیال ِ دست یابیدن به دشمن


آن زمان که پیش ِ خود بیهوده پندارید

که گرفتستید دست ِ ناتوان را


تا توانائی ِ بهتر را پدید آرید

آن زمان که تنگ می‌بندید


بر کمرهاتان کمربند ...

در چه هنگامی بگویم ؟


یک نفر در آب دارد می‌کند بیهوده جان قربان

آی آدمها که بر ساحل بساط ِ دلگشا دارید


نان به سفره جامه تان بر تن

یک نفر در آب می‌خواند شما را


موج ِ سنگین را به دست ِ خسته می‌کوبد

باز می‌دارد دهان با چشم ِ از وحشت دریده


سایه‌هاتان را ز راه ِ دور دیده

آب را بلعیده در گود ِ کبود و هر زمان بیتابی‌اش افزون


می‌کند زین آبها بیرون

گاه سر ، گه پا


آی آدمها !

او ز راه ِ مرگ این کهنه جهان را بازمی‌پاید


می‌زند فریاد و امّید ِ کمک دارد

آی آدمها که روی ِ ساحل ِ آرام در کار ِ تماشائید !


موج می‌کوبد به روی ِ ساحل ِ خاموش

پخش می‌گردد چنان مستی به جای افتاده بس مدهوش


می‌رود ، نعره‌زنان این بانگ باز از دور می‌آید

آی آدمها !


و صدای ِ باد هر دم دلگزاتر

در صدای ِ باد بانگ ِ او رهاتر


از میان ِ آبهای ِ دور و نزدیک

باز در گوش این نداها


نیما یوشیج//آی آدمها !

27آذر1320

منبع : گردو

  • ۹۴/۱۰/۰۵
  • blogo

نیما یوشیج

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی