گــــــــــردو

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نیما یوشیج» ثبت شده است

سود گرت هست گرانی مکن

 خیره سری با دل و جانی مکن


آن گل صحرا به غمزه شکفت

صورت خود در بن خاری نهفت

آن گل زودرس چو چشم گشود 

 به لب رودخانه تنها بود 


 گفت دهقان سالخورده که : حیف که چنین یکه بر شکفتی زود 

 لب گشادی کنون بدین هنگام 

آی آدمها ، که بر ساحل نشسته شاد و خندانید

یک نفر در آب دارد می‌سپارد جان


یک نفر دارد که دست و پای دائم می‌زند

روی ِ این دریای ِ تند و تیره و سنگین که می‌دانید

مرغ آمین درد آلودی است کاواره بمانده

رفته تا آنسوی این بیداد خانه


باز گشته رغبتش دیگر ز رنجوری نه سوی آب و دانه.

نوبت روز گشایش را

بز ملا حسن مسئله گو 

 چو به ده از رمه می کردی رو 


 داشت همواره به همره پس افت 

 تا سوی خانه ،‌ ز بزها ، دو سه جفت