گــــــــــردو

گلرنگ شد در و دشت ، از اشکباری ما

جمعه, ۲۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۱۷ ق.ظ

گلرنگ شد در و دشت ، از اشکباری ما

چون غیر خون نبارد ، ابر بهاری ما 


با صد هزار دیده ، چشم چمن ندیده 

در گلستان گیتی ، مرغی به خواری ما 


بی خانمان و مسکین ، بد بخت و زار و غمگین 

خوب اعتبار دارد ، بی اعتباری ما 


این پرده ها اگر شد ، چون سینه پاره دانی 

دل پرده پرده خون است ، از پرده داری ما 


یکدسته منفعت جو ، با مشتی اهرمن خو 

با هم قرار دادند ، بر بی قراری ما


گوش سخن شنو نیست ، روی زمین و گر نه

تا آسمان رسیده است ، گلبانگ زاری ما 


بی مهر روی آن مه ، شب تا سحر نشد کم

اختر شماری دل ، شب زنده داری ما 


بس در مقام جانان ، چون بنده جان فشاندیم 

در عشق شد مسلم ، پروردگاری ما 


ازفر فقر دادیم ، فرمان به باد و آتش 

اسباب آبرو شد ، این خاکساری ما 


در این دیار باری ، ای کاش بود یاری 

کز روی غمگساری ، آید به یاری ما

فرخی یزدی 

  • ۹۴/۰۴/۲۶
  • blogo

فرخی یزدی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی