گــــــــــردو

گزیده ای از رباعیات خاقانی (۱)

دوشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۴۰ ق.ظ

مسکین تن شمع از دل ناپــــاک بسـوخت 

زرین تنـش از دل شبـــــه‌نـــــاک بسـوخت


پروانــــه چو دید کـــو ز دل پـاک بسوخت 

بر فرق سرش فشـــاند جــان تاک بسوخت

@@@@@##@@@@@@


خاقانی را دل تف از درد بسوخت 

صبر آمد و لختی غم دل خورد بسوخت


پروانه چو شمع را دلی سوخته دید 

با سوخته‌ای موافقت کرد بسوخت


@@@@@##@@@@@@


خاکی دلم ای بت ز نهان بازفرست 

خون آلود است همچنان باز فرست


در بازاری که جان ز من، دل ز تو بود 

چون بیع به سر نرفت جان باز فرست


@@@@@##@@@@@@


داغم به دل از دو گوهر نایاب است 

کز وی جگرم کباب و دل در تاب است


می‌گویم اگر تاب شنیدن داری 

فقدان شباب و فرقت احباب است


@@@@@##@@@@@@


بر جان من از بار بلا چیست که نیست 

بر فرق من از تیر قضا چیست که نیست


گویند تو را چیست که نالی شب و روز 

از محنت روز و شب مرا چیست که نیست


@@@@@##@@@@@@


گر سایه‌ی من گران بود در نظرت 

من رفتم و سایه رفت و دل ماند برت


هم زحمت من ز سایه‌ی من برخاست 

هم زحمت سایه‌ی من از خاک درت


@@@@@##@@@@@@


سلطان ز در قونیه فرمان رانده است 

بر خاقانی در قبول افشانده است


سیمرغ که وارث سلیمان مانده است 

شهباز سخن را به اجابت خوانده است


@@@@@##@@@@@@


بینی کله شاه که مه قوقه‌ی اوست 

گیتیش بگنجدی نگنجد در پوست


عفریت ستم زو که سلیمان نیروست 

دربند چو کوزه‌ی فقع بسته گلوست


@@@@@##@@@@@@


چون سقف تو سایه نکند قاعده چیست 

چون نان تو موری نخورد مائده چیست


چون منقطعان راه را نان ندهی 

پس ز آمدن فید بگو فائده چیست


@@@@@##@@@@@@


خاقانی را شکسته دیدی به درست 

گفتی که ز چاره دست می‌باید شست


زان نقش که آبروی برباید جست 

ما دست به آبروی شستیم نخست


رباعیات خاقانی



نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی